سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ر) چرا چهار نفر؟

  از جمله و بلکه در راس مباحث عام این پژوهش، موضوع وصیت معاویه به فرزندش یزید مرتبط با امر خلافتش و مفاد آن وصیت نامه بود، ابتدا بعنوان یک حقیقت تاریخی باید گفته شود در اینکه تمام آن چهار نفر مذکور در نامه معاویه یعنی عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر، حسین بن علی ع و عبدالله بن زبیر، با و لایتعهدی یزید مخالف بودند هیچ تردیدی نیست؛ ولی سوالی که پیش می آید اینکه چرا معاویه با اینکه کسانی دیگری هم بودند که ضمن سرشناس بودن با ولایتعهدی یزید که درخواست او از آنان بود بیعت نکرده را در وصیت اش به یزید برای خلافت و استواری خلافتش ذکر نکرده...

  آنچه در این باره به ذهن متبادر میشود اینکه برای یافتن پاسخ پیرامون اینکه چرا معاویه از این چهار نفر فقط در وصیت نامه اش به یزید بعنوان موانع خلافتش نام آورده، لازم می آید تا پرسشی دیگر و بدینگونه مطرح شود مبنی بر اینکه چرا معاویه نام آن سه نفر یعنی ابن عمر، ابن ابابکر و ابن زبیر را به موازات نام ابن علی ع آورده است؟ در حالی که برابر آنچه از خصوصیات که وی (معاویه) برای هر یک از این چهار فرد در وصیتش ذکر کرده هیچ تناسب کمی و کیفی و سنخیتی میان آنها وجود نداشته است.

 حال لازمه رسیدن به پاسخ پرسش اخیر که خود میتواند پاسخ پرسش اول در این زمینه را نیز در دل خود داشته باشد؛ توجه به چند نکته می باشد،

 نخست اینکه نگاهی دقیق و دوباره داشته باشیم به برخی صفات خود معاویه که نمونه آن آنچه است که در بند ب/1 مستند به منبع تحلیلی مربوطه آورده شد مبنی بر اینکه او مردی حیله گر، دور اندیش و مردم شناس بود.

  دوم اینکه باید نگاهی داشت به خصوصیات رفتاری مشترک میان عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر مبنی بر اینکه: عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بکر از کسانی بودند که در جنگ جمل به فرمادهی ام المومنین عایشه علیه خلیفه وقت علی بن ابی طالب ع که منجر به شکست ناکثین شد شرکت داشتند. دیگر اینکه این سه پس از شهادت علی بن ابی طالب، و نیز پس از انعقاد پیمان صلح میان امام حسن ع و معاویه بن ابوسفیان، با معاویه بیعت کردند.

   سوم  نگاهی به دیگر خصوصیات فردی این سه شخص میباشد. از آنجا که قبلا بصورت اجمال مطالبی پیرامون ابن ابی بکر و ابن زبیر آورده شد؛ لذا در اینجا هم مطالبی هر چند مختصر پیرامون ابن عمر خواهد آمد مبنی بر اینکه: « عبدالله بن عمر از کسانی بود که با علی ع بیعت نکرد اما بعدها و پس از شکست و مصلوب شدن عبدالله بن زبیر توسط حجاج که به مکه حمله کرده بود، بیعت کرد آنهم بدین نحو که حجاج پایش را دراز کرد و گفت پایم را بگیر فعلا دستم مشغول است و او هم بدینسان با حجاج بیعت کرد ». (پیشوایی. بخش 4). (بعبارتی) « ابن عمر بیعت با علی را به هنگامی واگذاشت که همه مسلمانان بیعت کنند. او هنگام احتضاراز این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی (علیه‌السّلام) با گروه ستمگر نجنگیدم». (ویکی فقه،{2}. بخش 2/6). « وی با امام حسن ع نیز بیعت نکرد ولی با معاویه و یزید بیعت کرد. در سنن ترمذی، تاریخ ابن اثیرو در تمام تواریخ اهل‌سنت آمده است که: معاویه صد هزار دینار برای عبدالله بن عمر فرستاد، و بحث بیعت با یزید را مطرح کرد، وقتی که به عبدالله بن عمر گفتند: معاویه می‌خواهد تو با یزید بیعت کنی، می‌گوید: عجب، پس آن صد هزار دیناری که برای من فرستاده بود بخاطر همین بود، معاویه دین مرا ارزان خرید، دین من بالاتر از صد هزار دینارارزش دارد ». (ویکی فقه. {3}.بخش 1.2.1).  « از سوی دیگر او نه تنها با امام حسین ع نیز بیعت نکرد بلکه: پس از ورود ایشان به مکه از مبدا مدینه، برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید هم با آوردن دلایلی چند و اینکه اگر وی با یزید بیعت نکند کشته خواهد شد و... لذا بهتر است که مانند همه مردم راه صلح را در این زمینه پیش گیرد؛ تلاش کرد، که پاسخ امام حسین ع به وی پس از اشاره به این موضوع که  سر یحیی بن زکریابه زناکاری از زناکاران بنی اسرائیلهدیه داده شد این بود که: "اتق الله یا ابا عبدالرحمن.  اباعبدالرحمن! از خدا بترس"، و در ادامه از او خواستار این شد که " و لاتدعن نصرتی؛ و از یاریم دست برندار". اما ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینهشد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزیدنگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد ». (ویکی اهل البیت بخش 3). (در واقع) « او در حاکمیت و اطاعت از حاکم، به "قانون غلبه" باور داشت و مى گفت: حق، با کسى است که پیروز شود و بر مردم، تسلّط یابد ولو از هر راهی که باشد». (مکارم. 325157. بخش تفصیلی). 

 حال سوالی که پیش می آید این است که چگونه است که عبدالله بن عمر در پایان عمر و در حال احتضارانهم بعنوان اذعان به یک امر حق، بیان کرده از اینکه علی ع را یاری نکرده، نادم و پشیمان است، اما نگفته که آیا او نمی توانسته از فرصت پیش آمده در دیدار و گفتگویش با حسین ابن علی ع آنهم برای جبران مافات استفاده کند آنگاه که ایشان به عبدالله بن عمر گفت: "اتق الله یا ابا عبدالرحمن"، و از وی خیلی روشن و شفاف خواست که "و لاتدعن نصرتی"؟؛ بجای آنکه پس از شهادت آن امام همام برود و با یزید بیعت نماید تا بعبارتی مبتنی بر آنچه معاویه در باره اش گفته نشان دهد که چون دیگر کسی نمانده، اقدام اخیر را بر اساس همان باورش به قانون غلبه در امر خلافت انجام داده است.

 چهارم آنچه است که به اهداف معاویه از بیان مفاد وصیت نامه مذکور خطاب به فرزندش یزید بر میگردد مبنی بر این احتمال یا انگیزه درونی که:

* بگوید مخالفین با من و خواسته من پیرامون بیعت با ولایتعهدی یزید همین چهار نفرند و نه بطور خاص حسین بن علی ع.

** بگوید پس از این موضوع و پس از مرگ خودش (معاویه)، باز مخالفین عمده خلافت فرزندش یزید، در همین چهار نفر خلاصه می شود و نه تنها و بطور خاص در حسین بن علی ع.

*** بعنوان اهم این اهداف و بلکه بعنوان یک اصل و در راس دیگر اهدافش (معاویه) از این وصیت، آن سه نفر یعنی عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را با لحاظ تمام آن ویژگی هایی که برای هر کدامشان بر شمرده؛ عملاً در مقابل حسین بن علی ع قرار دهد تا هیچگاه میان مسلمانان مرتبط با زمامداری آنها وحدت نباشد بلکه تفرقه باشد؛ بدین نحو که اگر برابر آنچه که در وصیت مذکور، اهل عراق پس از با خبر شدن از مرگ او (معاویه)، حسین ع را برای قیام و زمامداریشان فرا خواندند ;(که اینگونه هم شد)، به نحویکه این خوانش بعنوان یک تهدید عملی جدی برای خلافت فرزندش یزید بشمار آید؛ از سوی دیگر کسانی دیگر همچون عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر هم به ترتیب در مدینه و مکه باشند که رو در روی حسین ع بایستند و در آن دو دیار و دو شهر مهم اسلامی برای خود از مردم آن برای خلافت مفروض خویش بیعت بگیرند و در واقع طی یک اتحادی هر چند مقطعی تا رسیدن به هدف واحدشان، از یک طرف شام به زمامداری فرزندش یزید و از دو سوی دیگر مکه به زمامداری ابن زبیر و مدینه به زمامداری ابن عمر یا ابن ابی بکر برابر توافق حاصله میانشان، کاملاً عراق را احاطه و اصل زمامداری حسین ع را در آنجا نشانه روند و... با ابن علی ع وارد جنگ شوند و... پس از این یزید به سر وقت آن دو شهر یعنی مدینه و مکه برود و در واقع پایان اتحادشان در مقابل حسین ع ایستادن اعلام شود و... اما نکته قابل تامل با این موضوع اینکه تمام اینها به درایت و دانش معاویه و همان دور اندیشی اش از افراد و خصوصیات مردم هر دیاری از بلاد اسلامی بر میگشته است، بدانسان که وقتی او برای مکه و مدینه پس از مرگ خود در قبال عراق برنامه دارد؛ تمام اینها بدان خاطر بوده که او میدانسته که مردم مثلا مدینه یا حجاز بر اساس نسبت ها اقدام میکنند، مثل اینکه عبدالرحمن پسر خلیفه اول است یا عبدالله پسر خلیفه دوم است، یا عبدالله پسر زبیر صحابی رسول اکرم و یکی از نامزدهای خلافت معین شده از سوی عمر خلیفه دوم برای جانشینی پس از او است و... چه اینکه آنها و حتی بخشی از مردم عراق، در جنگ جمل نشان داده بودند که آنچه برایشان بعنوان حق در آن جنگ بشمار می آید، همانا نسبت فرمانده جنگ یعنی ام المومنین عایشه با پیامبر اسلام ص بعنوان همسر ایشان بوده است و...؛ آری و باری؛ و البته با ذکر «والله اعلم» و اینکه او یعنی " الله " همانگونه که ایمان داریم « علیم بذات الصدور » است آنچه میتوان گفت این میباشد که اگر معاویه از چنین وصیتی به فرزندش یزید، نیتی جز این و فقط در حد یک توصیه به یزید داشته، پس چرا با مخالفین با درخواست خویش در رابطه با ولایتعهدی فرزندش یزید، اینقدر مدارا کرد در حالی که پیش از آن حسن بن علی ع را بخاطر همین امر از میان برداشته بود؛ آیا حذف این چهار نفر با لحاظ تمام مراتب متفاوت شخصیتی شان برایش امکان نداشت؟ با لحاظ روال طبیعی امور میتوان گفت که امکانش برای تحقق چنین عملی در رابطه با این چهار نفر نیز بوده؛ اما تحقق هدفش در آینده و پس از مرگش برایش از اولویت بالاتری برخوردار بوده هر چند که هیچ کس را از آن آگاه نکرده باشد و هر چند که هیچ چیزی از خدا پنهان نیست؛ و این یعنی خصوصیتی دیگر از معاویه که در رابطه با برنامه ریزی های آینده اش حتی اگر مرگ او را در بر گرفته باشد، راز دار بوده است. (باز؛ والله اعلم).

 به هر جهت برآوردی که از این مطالب میتوان داشت این است که معاویه تنها یک فرد نبوده بلکه یک تفکر بوده (والله اعلم)، که در حاکمیت اسلامی پس از رحلت پیامبر مکرم اسلام ص، توسط خلفای سه گانه اول یعنی ابابکر، عمر و عثمان تدریجاً بصورت مشاور و سپس والی شام وارد عرصه اداره آن ولایت اسلامی شده و وقتی علی ع بعنوان خلیفه چهارم بر پایه شناختش از معاویه و بر اساس شرح وظایف و اختیارات امر خلافت، بدوا با گرفتن بیعت از او و یا تسلیم شدنش، و در غیر اینصورت جنگ با وی قصد برخورد با چنین اندیشه ای را داشته؛ برای او در تحقق برخورد با قاسطی (معاویه) که با دستاویز قرار دادن خونخواهی عثمان، نه حاضر به بیعت و نه تسلیم شدن بوده، موانعی همچون جنگ جمل، تحمیل حکمیت در جنگ صفین و راه انداختن جنگ نهروان و... ایجاد که در نهایت با تنها گذاشتن علی ع توسط سپاه عراق، منجر به شهادت او میشود و... این رفتار سپاه عراق با حسن بن علی ع نیز تداوم پیدا میکند تا آنجا که منتهی به پیمان نامه آشتی میان او و معاویه میگردد و ... بدین سان از اینجاست که میتوان گفت هم آن مانع ایجاد کنندگان و هم اهل عراق، با این کارهایشان، نه تنها موجبات ارتقاء مقام و جایگاه معاویه را از والی شام بودن، به خلیفه مسلمین آنهم در راس حاکمیت امویان در دوره اسلامی فراهم آوردند بلکه به تبع آن، تقویت چنان اندیشه ای را هم باعث شدند.  


نوشته شده در  شنبه 102/6/25ساعت  12:21 عصر  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
[عناوین آرشیوشده]