سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ج) عبدالله بن زبیر و واکنش او به احضارش از سوی ولید والی مدینه

    ج/1) با توجه به مطلب اخیر منقول در بند ث مبنی بر احضار امام حسین و ابن زبیر توسط والی مدینه اینکه:

 

« ابن اعثم می‌گوید: عبدالله بن زبیر رو به حسین بن علی (علیه‌السّلام)کرد و گفت: ‌ای اباعبدالله؛ این ساعتی نیست که ولیدبن عتبه برای ملاقات با مردم بنشیند. من از این کار او و دنبال ما فرستادنش در این ساعت و فراخواندن ما در این وقت واهمه دارم؛ به نظر شما ما را برای چه امری خواسته است؟ امام حسین فرمود: من گمان می‌کنم معاویه مرده است؛ زیرا من دیشب در رؤیا دیدم که منبر معاویه واژگون شده و خانه اش آتش گرفته است و این را چنین تاویل کردم که او مرده است. ابن زبیر گفت: همین طور است (تاویل صحیحی است). سپس پرسید: اگر برای بیعت با یزید فرا خوانده شدی، چه کار خواهی کرد؟ امام فرمود: من هرگز با او بیعت نخواهم کرد؛ زیرا حکومت بعد از برادرم حسن، از آن من است و معاویه با برادرم حسن پیمان بسته که بعد از خودش هیچ کدام از فرزندانش را جانشین نکند و اگر من زنده باشم خلافت را به من برگرداند. آیا من با یزید بیعت کنم، در حالی که او مردی فاسق است که آشکارا فسق و فجور می‌کند و شراب می‌خورد و با سگ‌ها و یوزپلنگ‌ها بازی می‌کند و بازماندگان پیامبررا دشمن می‌دارد؟! به خدا قسم هرگز با او بیعت نخواهم کرد...؛ (سپس) امام حسین (علیه‌السّلام) در مسجد به حاضران گفت: من به نزد این مرد می‌روم تا ببینم چه خبر است و چه می‌خواهد». (پیشوایی. بخش 6).

 

ج/2) آنچه از این مطلب بصورت حداقلی میتوان نتیجه گرفت این است که امام و پسر زبیر بدون اینکه از مرگ معاویه و یا نیت ولید در احضارشان توسط فرستاده ولید مطلع شوند، به مقر حکمرانی مدینه فرا خوانده شده اند.

ج/3) اینکه امام حسین ع، بدون در جریان گذاشتن مردم از موضوع احضارش، ترک محل و تحقق آنچه به نماینده ولید قول داده نمیکند.

ج/4) و اما عبدالله بن زبیر؛ در بخش اخیر از بند پ/3 گذشت که وی پس از احضار ولید والی مدینه، مخفی و شبانه رهسپار مکه شد و حال بایسته است نگاهی بیشتر به این موضوع مبتنی بر توضیحی دیگر در این رابطه داشته باشیم بدین شرح که:

« ولید بعد از ملاقات و گفت و گو با امام حسین (علیه‌السّلام)، چند بار پیک هایی نزد ابن زبیرفرستاد و او را احضار کرد. ابن زبیر به آنان گفت: به من مهلت دهید و عجلهنکنید. خود به نزد شما می‌آیم. ولی آنان اصرار داشتند که او را نزد حاکم ببرند؛ تا جایی که او را شماتتو تهدیدکردند و به او گفتند: «ای پسر زنکاهلیه! یا نزد امیر بیا و یا او تو را به قتلمیرساند» و تا شباین کار خود را ادامه دادند. بالاخره او مجبور شد برادرش جعفر را نزد ولید بفرستد تا از او مهلت بگیرد. جعفر به ولید گفت: رحمت خدا بر تو باد! دست از برادرم بردار که با فرستادن ماموران پی در پی او را به وحشتانداخته‌ای. ان شاءالله فردا صبحبه نزدت می‌آید. ولید با شنیدن این سخن، دیگر کسی را به سراغ او نفرستاد. بعد از اینکه ماموران از اطراف خانه او رفتند، ابن زبیر از تاریکی شب استفاده کرد و همراه برادرش جعفر از راه‌های غیراصلی و بیراهه از طرف قریه‌ای به نام فرع در اطراف مدینه به سوی مکهحرکت کرد...» (پیشوایی. بخش 8).

 

این موارد اما؛ نتایج و سوالاتی را بدنبال خود دارد مبنی بر اینکه:

* از این ترفند عبدالله بن زبیر، به آنچه که معاویه طی وصیتش به فرزندش یزید در رابطه با وی گفته پی برده میشود.

** اما فارغ از این موضوع و نتیجه مذکور، پرسشی که پیش می آید این است که او چرا فرار به سمت مکه را بر قرار در مدینه ترجیح داد؟ و از کجا میدانسته که معاویه مرده و یا در باره اش چه سفارشی به فرزندش یزید کرده است؟ چرا که از یکسو همانطور که ایمان داریم، فقط این خدای یکتاست که از غیب خبر دارد و از سوی دیگر اینکه " عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان" فقط مراتب احضار او و امام حسین ع توسط والی مدینه را بدانان ابلاغ کرد.

   بطور خیلی گزیده، پاسخِ پرسش مرتبط با نحوه اطلاع یافتن عبدالله بن زبیر از مرگ معاویه را باید در مطلبی که در بند ج/1 نقل شده یافت یعنی آگاهی یافتن وی پیرامون چرایی احضارشان از سوی ولید در ضمن گفتگو با امام حسین ع و تاویل خوابی که ایشان در ارتباط با معاویه دیده و به ابن زبیر گفته بود.

   اما در ارتباط با آن بخش از پرسش که او از کجا میدانسته که معاویه در باره اش (ابن زبیر) چه سفارشی طی آن وصیت در صورت کنار نیامدن با او (یزید) به یزید کرده؛ آنچه میتوان با توجه به مفاد بند ت/2 احتمال داد و تصور کرد این است که چون زمان وصیت معاویه به زمان زنده بودن عبدالرحمن بن ابی بکر بر میگشته؛ پس از متن و مفاد آن در رابطه با خودش و اینکه اگر خلافت یزید را نپذیرد و با وی راه نیاید و بیعت نکند؛ دست کم سر خودش بر باد خواهد رفت؛ لذا بدین خاطر بوده که برای حفظ جان خود و بعد رسیدن به آمال دنیایی اش، ترجیح داده که مخفی و شبانه از مدینه رهسپار مکه شود و...  

*** و لذا همانطور که در بند ت/2 گذشت بدینطریق و بدین واسطه نیز میتوان تصور نمود و احتمال را بر این گذاشت که زمان وصیت معاویه به فرزندش یزید به پیش از فوت عبدالرحمن بن ابابکر  یعنی حتی به پیش از اعلام عام بیعت با ولایتعهدی یزید در سال 56 هجری بر میگردد که او برابر بند اول از مطلب بخش الف/2 به یزید گفته من کار را بر تو آسان کردم و... این بدان معناست که معاویه چنین وصیتی را تنها و بعنوان مقدمه اعلام ولایتعهدی یزید که از نظر او همه با آن بیعت کرده اند میشود که گفته و یزید هم پس از مرگ معاویه بر اساس آن در سال 60 هجری با والی مدینه مکاتبه کرده باشد.(والله اعلم). مضافا اینکه که در این زمینه میتوان به گزارش ابن قتیبة بن دینوری مرتبط با مضمون سخنرانی معاویه طی دیدارش با بزرگان مدینه که به نزدیک بودن اجلش اشاره کرده استناد نمود:

 « ابن قتیبه دینوری گزارش کاملی از سفر معاویه به مدینه در سال 50 ه.ق و گفت و گوی او با سران و شخصیت های برجسته مدینه در مورد ولیعهدی یزید آورده است. با مرور این گزارش می توان به نظرات  نخستین معترضان به ولیعهدی یزید در زمان معاویه دست یافت. ...در بدو ورود، معاویه با عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر ملاقات کرد. در این دیدار خطاب به آنان گفت : من به سن پیری رسیده ام و استخوان هایم سست شده و "اجلم نزدیک" است، بیم آن دارم که هر لحظه به سوی حق خوانده شوم. تصمیم گرفته ام برای پس از خود، یزید را به عنوان خلیفه معرفی کنم. از شما می خواهم که به این کار خشنود باشید. شما عبداللّه های قریش و بهترین آنان هستید، چیزی که مانع شد تا حسن و حسین را فراخوانم، آن است که آنان فرزندان علی هستند، با آن که در باره آن دو نظر مساعد دارم و آنان را شدیداً دوست دارم. از شما می خواهم که پاسخ نیکو دهید. خدا شما را رحمت کند». (امیر زاده).

**** مورد دیگر برای چنین احتمالی؛ آنچه است که همه انسانهای بالغ و عاقل با آن روبرو بوده اند و یا با آن روبرو خواهند شد، مثل بروز حوادثی برای افرادی که فکر میکنند با آن حادثه عمرشان به پایان خواهد رسید و لذا وصیت هایی خواه شفاهی یا کتبی میکنند، اما بعد به فضل الهی بهبودی یافته و به زندگی خود تا زمان مرگ حتمی که تقدم و تاخری برایش در رابطه با هیچ کس نیست ادامه میدهند و لذا میشود که چنین وصیت هایی پس از مرگ او گوشزد و یا اجرایی شود و... نمیتوان این را حمل بر آن نمود که زمان وصایای او قطعاً زمان مرگ حتمی اش بوده است... (باز والله اعلم). اما درسی که میتوان از این استمرار زندگی و زنده بودن دوباره و یا دوباره ها بخاطر بخیر گذشتن اتفاقات روزمره و... که همه از فضل الهی سر چشمه میگیرد، گرفت و صد البته باید گرفت و متذکر آن شد این است که هر فرد انسانی، از فرصت و یا فرصتهای  بدست آمده در جهت فرمانبرداری خداوند و اصلاح امور و انجام کارهای خوب و... عاقبت به خیری بکوشد و نه در جهت امیال دنیایی و تداوم آنها تا زمانی که مرگ فرا میرسد و دیگر جز حسرت خوردن راهی نیست؛ آنگونه که معاویه از فرصت ها فقط در جهت «غی» کوشید و نه رشد و یا اصلاح امور. با اینکه اذعان داشت به اینکه حق با چه کسی است و...


نوشته شده در  شنبه 102/6/25ساعت  12:26 عصر  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
[عناوین آرشیوشده]