د) فاجعه کربلا و اثرات آن بویژه مرتبط با مدینه
د/1) «... اما از تبعات این کشتار فجیع این بود که در سراسر جهان اسلام آن روز ناخشنودی هایی را پدید آورد تا آن جا که طرفداران خاندان اموی نیز نمی توانستند تاسف خود را آشکار نکنند. پسر زبیر در مکه از فرصت استفاده کرد و فاجعه کربلا را دستاویز نکوهش یزید و پیمان شکن قلمداد نمودن عراقیان قرار داد و از مردم مکه خواست که با وی بیعت نمایند. کوفه نیز با همه سختگیری ماموران پسر زیاد بی واکنش نماند آنگاه که عبیدالله در منبر، یزید و تبار او را ستود و نام حسین ع و پدران او را به زشتی یاد کرد...، مدینه نیز با آنکه در این سال در اداره ولید بن عتبه بن ابوسفیان بود، خاموش نماند. عثمان بن محمد بن ابوسفیان که از سوی یزید بجای ولید حاکم مدینه شده بود، برای نشان دادن کفایت خود و جلب خشنودی یزرگان مدینه نسبت به خود و یزید؛ گروهی از فرزندان مهاجران و انصار را به دمشق فرستاد تا خلیفه جوان را از نزدیک ببینند و از بخشش ها و مرحمت های وی برخوردار گردند. اما چون یزید نه تنها تربیت دینی نداشت، بلکه از آن جهت که سالمندان تجربه آموخته گرد او را خالی کردند و گروهی جوان چاپلوس و مال اندوز او را میان گرفتند که آنچه می گفت و میکرد بر او آفرین میخواندند و... از دیگر سوی در نزد همان گروه اعزامی مدینه از فرزندان مهاجر و انصار رفتاری سنجیده نداشت و حتی بظاهر هم که شده خود را پایبند به دین و آیین مسلمانی نشان نداد و...، لذا نتیجه این شد که تربیت پست و کردار زشت او از دیده مهمانان پوشیده نماند، تا آن حد که وقتی به شهر خود بازگشتند در مسجد پیغمبر فریاد برداشتند و به بدگویی از یزید پرداختند و گفتند: "ما از نزد کسی می آییم که دین ندارد، مِی می نوشد، طنبور می نوارد و سگ بازی میکند، شب را با مردمان پست و کنیزکان آوازه خوان به سر می برد. ما شمار را گواه میگیریم که او را از خلافت خلع کردیم". مردم شهر سپس با عبدالله بن حنظله (غسیل الملائکه) بیعت کردند و بنی امیه را محاصره و بعد از شهر بیرون کردند... با رسیدن خبر شورش مردم مدینه به دمشق، یزید سخت خشمگین شد و چون عبیدالله بن زیاد و بعد عمروبن سعید حاکم پیشین مدینه از انجام خواسته وی برای حمله به مدینه و مکه خودداری ورزیدند لذا یزید برای برخورد با شورش مدینه از طریق مسلم بن عقبه اقدام کرد و او هم پس از محاصره مدینه اینگونه به مردم شهر گفت که: "شما را سه روز مهلت میدهم، اگر تسلیم شدید مدینه را وا میگذارم و به مکه به سر وقت پسر زبیر میروم و گرنه معذور خواهم بود". اما چون مردم شهر ایستادگی کردند؛ از سپاه مسلم شکست خوردند و تسلیم شدند و مسلم هم سه روز شهر را به اختیار سپاهیان خونخوار شام نهاد تا هر چه خواهند بکنند؛ که نتیجه اش شد کشته شدن مردان دیندار و شب زنده دار، شکسته شدن حرمت ها، مورد تجاوز واقع شدن زنان و دختران شهر و... باری؛ این حادثه شوم در سال شصت و دوم هجرت رخ داد و مسلم، ملقب به مسرف شد و امام علی بن الحسین ع نیز در این حادثه، یکی بخاطر دخالت نداشتن در شورش مردم مدینه و دیگری کمک به مروان بن حکم به لحاظ در پناه قرار دادن خانواده اش بنا به درخواست مروان، به سلامت ماند. مضافا اینکه در واقعه حره ایشان (امام سجاد) چهارصد خانواده از عبد مناف را در کفالت خود گرفت و تا لشکر مسلم در مدینه بود هزینه آنان را می پرداخت. البته این فاجعه بدون سابقه در جهان اسلام، از سوی دیگر باعث شد تا مردمش برای بی خبر نگاه داشتن خود از رنج درون ناشی از رفتار سپاه یزید، رو به منکرات بیاورند. باری؛ پس از مدینه، مسلم به سوی حجاز برای برخورد با عبدالله بن زبیر به راه افتاد اما چون در میانه راه مرد پس حصین بن نمیر، فرمانده سپاه مذکور شد و ... او نیز وقتی خبر مرگ یزید را (64ه) شنید با لشکرش به شام بازگشت. شامیان هم پس از مرگ یزید با پسرش معاویه بیعت کردند که حکومت او چهل روز بیشتر طول نکشید. وی در خطبه ای کردار معاویه و پدرش یزید را نکوهش کرد و گریست و سپس گفت: هر که را می خواهید برای خود انتخاب کنید... نکته دیگر اینکه پس از مرگ یزید؛ از یک سو برای جبران قصوری که منجر به واقعه کربلا و شهادت امام حسین ع شد، قیام توابین یا پشیمانان عراق به رهبری سلیمان بن صرد صورت گرفت و از سوی دیگر هم مختار به پا خاست تا از کشندگان حسین و یارانش انتقام بگیرد که البته این کار را نه با جلب نظر علی بن الحسین که خویش را موافق دعوت او نشان نداد؛ بلکه با نام محمدبن حنفیه که او را مهدی امت نیز خواند و از این جهت به کیسانیه معروف شدند انجام داد و... که در نهایت این قیام هم با شکست روبرو شد». (شهیدی. صص 199-210).
د/2) نتیجه گیری این مبحث اینکه:
1- با رخ دادن واقعه کربلا؛ احساسات و عواطف و وجدان عمومی جهان اسلام جریحه دار شد تا آن حد که آثار خود را بصورت واضح در ولایات اسلامی نشان داد، چرا که حقیقت روشن شده بود که خون حسین ع و یاران با وفای او بناحق ریخته شده است. که از جمله این سرزمینها مکه بلکه در راس آنها، حجاز، مدینه و عراق بود که بدان در مطلب اخیر اشاره شد.
2- عبدالله بن زبیر که نامش و ویژگیهایش در وصیت معاویه به فرزندش یزید آمده بود، پس از گریز از دست ولید والی مدینه به قصد مکه، در اینجا هم از فاجعه کربلا که وی یزید را بخاطر انجام آن نکوهش و مردم عراق را پیمان شکن قلمداد کرده بود برای رسیدن به آرمان و هدف خود که تشکیل خلافت در حجاز بود، با بیعت گرفتن از اهل آنجا به نفع خود نهایت استفاده را کرد. از تبعات چنین خلافتی، بی حرمتی مکه بود؛ ابتدا و آنهم پس از واقعه حره، توسط یزید که چون مرگش فرا رسید، ناموفق ماند که شرحش گذشت و دوم "توسط حجابن یوسف به دستور عبدالمک بن مروان بود. حجاج مکه را محاصره کرد و شهر مکه را و خانه خدا را با پرتاب سنگ منجنیق ویران ساخت. در نهایت عبدالله بن زبیر کشته شد و به فرمان حجاج مرده او را بر دار کردند". (شهیدی ص 218).
3- از مطالب مرتبط با مردم مدینه بر می آید آنچه که موجبات شورش آنان را علیه خلافت یزید فراهم نمود، یک مورد به فاجعه کربلا و متعاقب آن جریحه دار شدن احساسات آن مردم بر میگشت و دیگری که اهم و موثر در قیام حره بود به نتیجه بازدید گروهی از جوانان مهاجر و انصار مدینه با یزید و رفتارهای ناشایست و مغایر دین و آیین مسلمانی یزید که تماما دلالت بر فسق او داشت. حال در این که سنگ بنای این دو علت تماماً مبتنی بر " حق" بوده و میباشد تردیدی نیست؛ چرا که از یکسو حسین ع و یاران با وفایش به ناحق کشته شده بودند و دیگری اینکه جوانان مذکور به روشنی دیده و برایشان اثبات شده بود که یزید بخاطر اعمال آشکار زشت و مغایر دین و آیین مسلمانی دیگر شایسته زمامداری نیست؛ ولی آنچه در این میان مهم و لازم است بدان توجه نمود این میباشد که " روش " انتخاب شده و " مسیر" طی گردیده برای تحقق چنین حقی مبتنی بر " حق " نبوده است. روشنتر اینکه مردم مدینه چه به لحاظ متعارف و حتی به زبان امروزی یعنی قانونی و چه به لحاظ عقلی، لازم بود برای فرو نشاندن خشم یا ارامش دادن به احساسات جریحه دار شده خود مرتبط با فاجعه کربلا و خون به ناحق ریخته شده حسین ع و یارانش، این روش را پیشه خویش میکردند و نخست بعنوان ولی دم، به نزد علی بن الحسین ع که در میانشان بود میرفتند و از او در این باره که تکلیف آنان در قبال خون بناحق ریخته شده حسین ع چیست می پرسیدند و می شنیدند و بدان عمل می کردند. از سوی دیگر و بطریق اولی نیز مرتبط با اینکه عیناً برایشان روشن شده بود که یزید فاسق است و شایسته زمامداری مسلمین نیست و بدین ترتیب او را از خلافت خلع کردند، هم به نظر میرسد که باید نخست بطریق مشابه به علی بن الحسین ع که از اولیاءالله و باز در میانشان و در دسترس آنها بود مراجعه و از وی در این رابطه یعنی راهکار برون رفت از خلافت یزید بزهکار و جابر کسب تکلیف و به آنچه ایشان رهنمون ساخته بودند عمل میکردند؛ تا اینکه بالبداهه و بجای این طریق یعنی ضمن خلع یزید از خلافت، روش بیعت با عبدالله بن حنظله را در تداوم و به تقلید از مکه و عبدالله بن زبیر در پیش بگیرند و نتیجه اش برایشان بشود آنچه که بر سرشان و بر سر مردم مدینه طی یورش لشکر مسلم بدستور یزید رفت. چه اینکه این یک امر بدیهی بود که آن کس که جان خود را فی سبیل الله، بر سر اعتقاد الهی خویش نهاده و طی یک جنگ نابرابر در عاشورا به یزید نشان داده بود که چون او را فاسق میدانسته با وی و خلافتش بیعت نکرده؛ همانا حسین بن علی ع بوده و لذا بایسته بوده که مردم مدینه برای همین هم که شده برای کسب تکلیف مرتبط با اراده شان مبنی بر تصمیم به تشکیل زمامداری جایگزین خلافت یزید در مدینه، همانطور که اشاره شد به نزد علی بن الحسین میرفتند ...؛ نه اینکه ایشان و نظر خواهی از ایشان را چه بدواً دست کم پیرامون دو موضوع فوق و چه حتی در آن سه روز مهلت داده شده از سوی مسلم بن عقبه واگذارند و همانند اهل حجاز بلکه به تبعیت از آنها، که با عبدالله بن زبیر بیعت کردند، در اینجا یعنی مدینه با عبدالله بن حنظله بیعت نمایند و در بیعت بمانند و ... در نهایت شکست خورده و تسلیم یزید شوند و با او دوباره جبرا بیعت نمایند. پس زمینه ساز تبعات شورش اهل مدینه ضمن معین نمودن خلیفه برای خویشتن، خود مردم آن بودند، زیرا که باید با خود می اندیشیدند که این شورش و تعیین خلیفه در مدینه از نظر یزید، میتواند بعنوان خروج از بیعت با او محسوب شده و او راه مقابله سخت را با آنان در پیش بگیرد و... این باز یعنی تاکید بر اینکه راه و " روش " انتخاب شده پس از خلع یزید از خلافت در مدینه که بخاطر ثابت شدن فاسق بودن یزید برایشان بوده، این نبوده که خلیفه ای برای خود تعیین و با او بیعت نمایند بلکه باید به طرق عقلانی دیگری که به نمونه اهم آن اشاره شد به پیش میرفتند تا از تبعات چنان فاجعه ای توسط لشکر یزید مصون می ماندند و...؛ چه اینکه امام سجاد ع که همانطور که گذشت و در میانشان بود و دست کم برابر آیات سوره والعصر، راه حق و صبر را ضمن ایمان و عمل صالح پس از فاجعه کربلا در پیش گرفته بود؛ به شکل عملی نشان داده بود که برای کاستن از عوارض این شورش وارد شده و به هر کس که تقاضا میکرده حتی اگر مروان بن حکم بوده، پناه میداده؛ و این یعنی اینکه اگر مردم مدینه بجای روش تعیین خلیفه برای خود آنهم به تبعیت از حجاز، ابتدا به ایشان برای موضوع پس از خلع خلافت یزید بخاطر اهل فسق و فجور بودنش مراجعه میکردند میتوانستند که راهنمایی شان کنند تا متضرر نشوند و...؛ اما نکته مورد برآورد و بلکه پرسش بر انگیز این است که آیا میتوان عدم مراجعه رهبران قیام حرّه در مدینه از جمله عبدالله بن حنظله را که بیعت مردم شهر را همراه خود داشت و مسلماً معرفت و شناخت آنها و او در مقایسه با عموم مردم، از خاندان رسالت و جایگاه آنان بویژه علی بن الحسین ع بسیار بیشتر بود را حمل بر این نمود که آنان و بطریق اولی به تبعیت از عبدالله بن زبیر؛ قصد داشته اند تا پس از پیروزی بر یزید و... گسترش دایره خلافت خود با بیعت گرفتن از سایر مردم در دیگر بلاد اسلامی؛ با امام سجاد ع اگر تن به بیعت با خلافت آنان نداد، آن و بلکه بدتر از آن را کنند که یزید در حق حسین ع کرد؟. چرا که عبدالله بن زبیر حتما خاطره شکست ناکثین در جنگ جمل از علی ع و سپاه او را فراموش نکرده بوده است.(والله اعلم). چه اینکه برای نمونه همانطور که تاریخ بیاد دارد، نتیجه خلافت خود خوانده ابن زبیر که ناشی از بیعت مردم حجاز با او پس از فاجعه کربلا و بلکه دستاویز قرار دادن آن توسط وی (عبدالله بن زبیر) برای رسیدن و کسب مقام خلافت بود، متاسفانه حرمت شکنی مکه و کعبه بود.
باری؛ اگر مرتبط با قیام حرّه تاکید میشود که برای تحققِ " حق" که به موضوع عدم صلاحیت یزید بخاطر انجام آشکار انواع فسق و فجور از جانب وی (یزید بن معاویه) بر میگشت؛ مردم و رهبران شورش مدینه بایستی، " روش " خردمندانه ای را بجای تعیین خلیفه برای خود و سپس بجای مقاومت بر رای خود، از مهلت سه روزه فرمانده لشکر یزید؛ نهایت استفاده را میکردند تا با تبعات رو در رویی با سپاه شام مواجه نشوند، همه و همه بدان خاطر است که آنان باید از واقعه کربلا که چند ماهی از آن بیشتر نگذشته بود درس عبرت می گرفتند که وقتی یزید با حسین بن علی ع که وی فقط با او بیعت نکرده بود آن برخورد خشن و فاجعه آمیز و وقیحانه ی بی نظیر در تاریخ را داشت؛ لذا با آنان که از نظرش بیعت با او شکسته اند و راه شورش علیه حاکم و نماینده و والی او در مدینه را در پیش گرفته اند و ضمن اعلام خلع او از خلافت، با کسی دیگر (عبدالله بن حنظله) بیعت کرده اند؛ فارغ از هر علت و دلیلی برایش، میتواند که برخورد سخت و خشن تر و منزجر تری هم با آنان داشته باشد که متاسفانه این چنین هم شد. بعبارت دیگر، یزید ابتدا به ساکن به مدینه حمله نکرد و یورش نبرد و آن فجایع را نیافرید چرا که او آنجا والی داشته و این نه تنها نقض غرض خلافت و مغایر با آن است بلکه میتوانسته که علاوه بر فاسق بودن، دلالت بر جنون وی نیز داشته باشد که البته در تاریخ مرتبط با این امر چیزی ثبت نشده که یزید مجنون نیز بوده است. پس مسبب آن فاجعه، خود مردم مدینه با انتخاب راهی نادرست برای احقاق حق بشرح مذکور از موارد تحلیلی اخیر بودند.
4- نکته دیگر اینکه چندی پیش از این، نه تنها مردم بلکه دست کم رهبران شورش مدینه، " روش " امام حسین ع را دیده بودند که چگونه پس از اعلام عدم بیعت با یزید در حضور نماینده اش یعنی ولید والی مدینه؛ راه مکه را در پیش می گیرد و میرود تا خونی بناحق ریخته و حرمت شهر پایمال و... به کسی تعرضی نشود، بدون اینکه با پیش کشیدن مفاد پیمان نامه آشتی میان برادرش حسن ع و معاویه بخواهد مردم را تحریک کند و باز بدون اینکه با تبلیغ بدنبال بیعت ستاندن از مردم مدینه برای مقابله با یزیدبن معاویه و خلافت او که پیش از این در زمان معاویه با ولایتعهدی اش حتی مردم این شهر ( به جز ایشان و اندی دیگر) بیعت کرده بودند باشد و... تمام اینها باز تصریح بر این امر است که بایسته بود تا اهل واقعه حرّه، که بواسطه رسیدن به این یقین که یزید فاسق است و شایسته زمامداری مسلمین نیست و لذا او را خلع کردند، ابتدا بر اساس روشی عقلانی و همه جانبه نگر به پیش میرفتند تا آن همه مرارت و مصیبت را بر خود و مدینه النبی هموار ننمایند، که اولای آن همانا مراجعه به علی بن الحسین ع و کسب تکلیف از ایشان بود که خود در قبال تمام مصائب کربلا و اسارت و... راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفته بودند و...
5- سخن از امام سجاد ع در متن بمیان آمد و اینکه آن حضرت بخاطر عدم شرکت در شورش معروف به حرّه یا نهضت مدینه، از اذیت و آزاد لشکر یزید در امان و به سلامت ماند؛ و لذا محققان برای این رفتار علی بن الحسین ع دلایلی را ذکر کرده اند که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- پیروی رهبران قیام مذکور بصورت پنهان از زبیریان که هر چند آن حرکتی خالصانه بود اما در خدمت قدرت طلبان زبیری قرار داشت.
- عدم مشورت رهبران قیام حرّه با امام سجاد ع.
- اینکه زبیریان، مکه و مدینه را سپر قیام خود قرار دادند که باعث حرمت شکنی مکه توسط یزید و بنی امیه شد.
- پیش بینی شکست قیام حرّه توسط امام سجاد ع و هزینه بر بودن آن برای تشیع در صورت همکاری با آن.
- عدم حضور امام در مدینه. ( در ینبع بودند). (لیالی).
و در جایی دیگر هم آمده:
- پیش بینی شکست نهضت مدینه توسط امام سجاد ع و متضرر شدن باقیمانده نیروهای تشیع.
- سوابق عبدالله بن زبیر و نفوذ او در میان صفوف شورشیان و لذا نهضت مدینه یک نهضت اصیل شیعی نبودن.
- عدم نظر خواهی شورشیان از امام سجاد ع در انتخاب رهبر خود یعنی عبدالله بن حنظله. (مکارم. 321877).
# اما آنچه میتوان در حاشیه این موارد مطرح کرد این است که اولاً چون قیام و یا شورش مردم مدینه متعاقب اقدامات حسین بن علی ع مبنی بر عدم بیعت با او بخاطر فاسق بودنش؛ و مشترک با آن بوده، چه اینکه گروه اعزامی از مدینه به شام؛ عیناً به این مهم رسیده بوده و دیگر یزید را شایسته خلافت ندانسته و آن شورش و خلع یزید و بیعت با عبدالله بن حنظله را باعث شده بود، لذا میتوان گفت که این رفتار علی بن الحسین ع در عدم حمایت از آن قیام، شیعه و سنی نمی شناخته، همانگونه که امام سجاد ع در این میانه، برای نمونه تقاضای مروان بن حکم را می پذیرد و به اهل و خانواده اش پناه میدهد و... دوم اینکه نباید از این نکته غافل بود که این مردم و بطریق اولی مومنین هستند که باید برابر سنت الهی پیروی برگزیدگان و اولیای خدا را بنمایند چرا که آنان بر هدایتی از پروردگار خود که پروردگار جهانیان است می باشند که بواسطه بیان و ابلاغ آن هدایت، مردم هم هدایت و چنانچه اطاعت آنان را بنمایند رستگار خواهند شد، و نه اینکه بر عکس آن صادق باشد یعنی این برگزیدگان خدا باشند که باید پیروی مردم را در امور که مصداق آن همان قیام حرّه یا نهضت مدینه است را بنمایند. همانگونه که علیرغم اعتراض ها و تعرضاتی که بدیشان شد؛ امام حسن ع مصالح اسلام و مسلمین را در صلح با معاویه که متظاهر به آداب دین و... بود و بسیاری از یارانش با تطمیع و ... بسوی او متمایل شده بودند دید. یعنی امری خداپسندانه و فی سبیل الله که گذر زمان حقانیت آنرا ثابت نمود. و بار همانگونه که بعد از شورش مدینه، خود امام سجاد ع، هیچگاه حمایتی از قیام توابین و قیام مختار و یا اجابت و پیروی دعوت اخیر را نکرد.. چه اینکه خدای یکتا مبنای کار بسیاری از مردم در زمین را، ظن و گمان آنان میداند که نتیجه اش گمراهی است و لذا پیامبرش را به پرهیز از اطاعت از آنان دستور داده است: «وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (116)انعام. و اگر از بیشتر کسانى که در زمین مى باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه مى کنند آنان جز از گمان [خود] پیروى نمى کنند و جز به حدس و تخمین نمى پردازند».
ذ) نتیجه گیری مباحث کربلا و مدینه (بخش های خ و د)
1)- اینکه رفتارها و تلاشهای معاویه با هدف بیعت گرفتن از امام حسین ع برای ولایتعهدی فرزندش یزید، " کنش " و عمل بوده است؛ همانگونه که رفتارها و تلاشهای با واسطه و غیر مستقیم یزید برای بیعت گرفتن از حسین بن علی ع به ترتیب در مدینه و بعد عراق و سپس تحمیل جنگ بر ایشان بدلیل پافشاری محکم بر اینکه بخاطر فاسق بودن یزید با وی و خلافتش بیعت نمیکند؛ نیز " کنش " و عمل بوده است. اما از سوی دیگر و متناسب با هر کنش مذکور، پاسخ های امام حسین ع به طرق و روشهای مقتضی خود ؛ جملگی " واکنشی " بوده است. بعبارت دیگر قیامهای حسین بن علی ع در قبال کنش های معاویه و یزید بشرح آنچه که گذشت، تمام آن اعم از قیام نظری و قیام عملی ایشان (حسین ع)، " قیام های واکنشی " و عکس العملی بوده است.
2)- اینکه رفتار مردم مدینه بلکه حجاز و...، یک واکنش بوده است در قبال کنش یزید و اتباعش که خون حسین ع را بناحق ریخته بودند، همانگونه که رفتار گروه اعزامی از مدینه به شام، پس از بازگشت شان به مدینه و خلع یزید از خلافت یک واکنش بوده در قبال رفتارهای کنشی همراه با فسق و فجور یزید که آنان دیده و آن عکس العمل را نشان داده بودند؛ اما از سوی دیگر، رفتار مردم مدینه که پس از خلع یزید بشرح مذکور، راه و روش شورش علیه او (یزید) و بیعت نمودن با عبدالله بن حنظله و ایستادگی و اعلام آمادگی برای هر پیشامدی را پیشه خود کردند، یک " کنش " از سوی آنان، و راه مقابله در پیش گرفتن با چنین قیام و شورشی، یک " واکنش " از سوی یزید علیه آنان یعنی قیام حرّه بوده است که به آن فجایع بی سابقه در مدینه النبی انجامید.
3) نتیجه اینکه این یکی از تفاوتهای ماهوی کربلا و مدینه و حتی کربلا و حجاز است که مردم آن با عبدالله بن زبیر بیعت کردند و متعاقب کنش آنان، یزید واکنش نشان داد که نتیجه اش حرمت شکنی کعبه بود، هر چند که او یعنی یزید بخاطر مرگش، در انجام کارش ناموفق ماند.