خ) امام حسین ع، نامه نگاری اهل عراق با او، حرکت حسین ع به عراق و فاجعه کربلا
خ/1) با توجه به مفاد مطالب چ/1 و ح/3 روشن میشود که پس از بیست سال؛ مرگ معاویه برای اهل و یا ایالت عراق فرصتی شده بود تا در خصوص خواسته های خود یعنی دین خواهی و سیاست پیشگی مبتنی بر اینکه یزید فاسق است و شایستگی خلافت مسلمین را ندارد؛ مبادرت نمایند. و لذا آنان برای اینکار از بین دو نفر یعنی عبدالله بن زبیر و امام حسین ع، شخص اخیر را با توجه به شاخصه های مثبت فردی و خانوادگی و اجتماعی و لحاظ سوابقی دیگر؛ شایسته اینکه حاکم آنان، برآورد کننده خواسته هایشان و مقابل یزید باشد دیدند و لذا آنان با مکاتبه دست به کار فرا خواندن وی از مکه به عراق شدند بنحویکه:
« بالاخره این فرا خواندن ها با فرستادن نامه هایی به سوی امام حسین ع همراه بود... و چون تعداد آنها افزون شد امام چاره را در پاسخ دادن دید و طی نامه ای مسلم بن عقیل پسر عمو و مورد وثوق خود را نزد آنان فرستاد تا پس از بررسی اوضاع و تایید آنچه در نامه ها نوشته اند به سویشان رهسپار شود... مسلم آمد و مورد استقبال کوفیان واقع شد و لذا در پی این موضوع نامه ای به امام حسین ع نوشت مبنی بر اینکه مردم کوفه و عراق همه منتظر او و آمدنش هستند... اما آنچه بود اینکه مسلم فقط بر اساس آن اشتیاق و شفقت استقبال این نامه را نوشت و با توجه به اعتماد پاکش گمان هم نمی کرد که اینها که این چنین با اشتیاق با وی بیعت می کنند، به آسانی هم از وی جدا می شوند و گردا گرد او را خالی می کنند... اما از سوی دیگر یزید هم عبیدالله بن زیاد را روانه کوفه نمود و او هم چون بدانجا رسید و مردم کوفه را خوب می شناخت پس؛ از همان روزهای اول به تهدید و تطمیع مردم سرشناس پرداخت و آنان را با خود همراه کرد و به نوعی دیگران را هم سر جایشان نشاند... به نحوی که باعث شهادت حضرت مسلم و پناه دهنده به او یعنی هانی شد. آری آن مردم خیلی راحت پشت مسلم را خالی کردند... و امام حسین ع از سوی دیگر و در پی نامه مسلم بهمراه خانواده خود به سمت عراق و کوفه به راه افتاده بود که در بین راه مکه به عراق از خبر شهادت پسر عموی خود مسلم آگاه شد. پس او همراهان خود را نیز از این خبر آگاه کرد و بدانان اجازه داد که هرکس بخواهد می تواند او را ترک کند و بسیاری از همراهان او اینگونه کردند و تنها خانواده و برخی یاران مخلص و یک دل وی باقی ماندند... امام وقتی به نزدیکی کوفه رسید در سرزمینی به نام کربلا به دستور حربن زیاد فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد به ناچار فرو آمد. در اینجا بود که پسر زیاد لشکری را به سرکردگی عمر بن سعد ابی وقاص به پیش باز امام فرستاد. آن هم با این هدف که از امام برای یزید بیعت بگیرد که امام نپذیرفت و در واقع آماده جنگ شد... که در روز دهم محرم سال شصت و یک هجری و طی یک نبرد چند ساعته امام حسین ع و یاران با وفا و همراهان راستین او به شهادت رسیدند و زن و فرزندان به سن بلوغ نرسیده او ضمن گرفتاری و اسارت ابتدا به کوفه و سپس به شام فرستاده شدند. البته در این میان از کشتن علی بن الحسین ع نیز به خاطر بیمار بودن خودداری کردند... ». (شهیدی. صص 177-199).
خ/2) برآیند این مبحث اینکه:
1- به مفاد آنچه از وصیت نامه معاویه به فرزندش یزید که در رابطه با امام حسین ع بوده و پیش بینی رفتار اهل عراق با او پس از فرا خواندنش و... برای قیام پی برده می شود، و این به شناخت او از اهل عراق بر میگشت؛ یکی از آن جهت که او یعنی معاویه برخورد آنان را با پدر و برادر حسین ع یعنی علی ع و حسن بن علی دیده بود که چگونه با پیشه کردن قعود و سپس با تطمیع و تهدید، آن دو را تنها گذاشتند و... بعبارتی بهتر معاویه را از والی شام بودن ارتقاء داده خلیفه نموده و بر سرنوشت خود و دیگر مسلمانان از سایر بلاد اسلامی حاکم کردند. و این موضوع از سوی دیگر به رفتار خودش یعنی معاویه با اهل عراق بر می گشت که پس از انعقاد پیمان صلح با حسن بن علی، نه تنها زیاد را برای مطیع کردنشان به طرق مختلف زبان شمشیر، تهدید و تطمیع و حتی کشتن بر آنان مسلط کرد بلکه مقر حاکمیت و خلافت اسلامی را در همان شام استمرار بخشید و از عراق چشم پوشید و...
2- امام حسین ع، دعوت اهل عراق را اجابت و از مکه به سمت عراق حرکت نمود و هیچگاه سابقه بد عهدی آنان مرتبط با پدرش علی و برادرش حسن را دخیل در موضوع نکرد، هر چند که آنان با دیدن تهدید و تطمیع و ضربهای شمشیر عبیدالله بن زیاد و یادآوری سختی هایی که از زیاد در زمان معاویه کشیده بودند، تسلیم شدن در برابر وی را بر وفای به عهد با حسین بودن که او را بقول سلیمان بن صرد به عراق کشانده بودند ترجیح دادند و وی را تنها گذاشتند و ... تا ان حد که منجر به شهادت ایشان گردید؛ همانگونه که روش پدر گرامیشان مولی الموحدین علی بن ابی طالب اینگونه بود که پس از بیست و پنج سال وقتی پس از قتل عثمان، به در خانه اش رفتند تا برای سامان امور با او بعنوان خلیفه چهارم بیعت کننند، خواسته آنان را شنید و پس از چند روز طی شرایطی اجابت کرد و..
3- اینکه دانسته می شود که زمینه سازان حرکت حسین ابن علی ع از مکه به عراق و کوفه و وقایع متعاقب آن، همین اهل عراق بوده اند که، امام مبتنی بر نامه نگاریهای متعددشان، خواسته آنان را اجابت کرد؛ و این بدان معناست که اگر امام حسین ع بعد از مرگ معاویه و اعلام عدم بیعت با یزید در نزد ولید والی مدینه؛ چشم به زمامداری بر عراق داشت؛ روشن است که ایشان هیچگاه از مدینه خارج و رهسپار مکه نمی شد بلکه راه خود را مستقیماً به سمت عراق در پیش میگرفت. بعبارتی بهتر؛ امام نظر فردی خود را دوباره و پس از امر ولایتعهدی یزید، در باره خلافتش نیز گفته بود که با وی بیعت نمیکند و سپس از مدینه به سمت مکه رفت تا خون مسلمانی ریخته نشود.
4- اینکه به نطر میرسد امام حسین ع با رفتن از مدینه به مکه؛ مردم ایالات اسلامی را مخیر و به حال خود گذاشت تا خودشان هر تصمیمی میخواهند مرتبط با خلافت یزید بگیرند؛ زیرا که نماینده یزید والی مدینه از ایشان بیعت با یزید را خواسته بود و وی هم متناسب و هم سنخ آن درخواست، اول موضوع مردم را مطرح کرده و سپس گفته بود که با یزید بخاطر فاسق بودن بیعت نمیکند و... لذا بدنبال این امر وقتی مردم عراق خواهان پذیرش پیشوایی و زمامداری وی شدند او با طی مراحلی همچون فرستادن مسلم بن عقیل و... به عراق، بدان سو حرکت کردند و...
5- اینکه پی برده میشود که امام حسین ع، خواسته عراقیان را اجابت و از مکه بدان سو حرکت کرد تا به همگان از همگنان و آیندگان این پیام را بدهد که او مرتبط با راهی که انتخاب کرده و الهی است فقط به فکر خود نبوده بلکه بدنبال این بوده تا مبادا با عدم اجابت مکاتبات کوفیان، اولا رسالت الهی و جهاد فی سبیل الله خود را زیر سوال ببرد و دوم اینکه این کارش دلیلی نشود برای مردم زمانه که وقتی حسین اجابت خواسته زمامداریشان را نمیکند، پس در عمل و فراتر از نظر شخصی، به فکر مردم مسلمان و حتی تحقق پیمان نامه آشتی برادرش حسن ع با معاویه در ارتباط با موضوع جانشینی پس از مرگ معاویه نبوده و نیست و به نوعی با جابر و فاسق زمانه یعنی یزید و خلافت او کنار آمده، و لذا همان مردم همین رفتار مفروض حسین ع را دلیلی قرار دهند بر اینکه اگر به خلافت یزید رضایت دهند مطابق دین عمل کرده اند و...، در حالی که او با قبول فراخوانهای اهل عراق، جان بر سر باور و عقیده اش دست کم مرتبط با اینکه با فاسقین بعنوان زمامدار مسلمین تحت هیچ شرایطی و در هیچ زمانی بیعت نمیکند گذاشت و یادش و کارش الگو و ماندگار تا این زمان و در بسیاری سرزمین ها شد.
6- اینکه اهل عراق گوئیا؛ صحبت و اتمام حجت سلیمان بن صرد را نادیده و ناشنیده گرفتند (بخش اخیر مطلب ح/3)، یعنی نه تنها از حسین دعوت کردند بلکه او را یاری نکردند و با او برابر سوابق امر، آنچه یعنی عهد شکنی کردند که با پدر و برادرش علی ع و حسن ع انجام دادند.
7- با توجه به مطالب مربوطه تا حال روشن می شود که امام حسین ع دو قیام داشته یکی نظری و دیگری عملی. قیام اولی که نظری و دو وجهی است یک وجه آن بر میگردد به پاسخ روشن امام حسین ع در قبال درخواست روشن معاویه پیرامون موضوع ولایتعهدی فرزندش یزید، و وجه دیگر آن که در امتداد وجه نخست است به موضوع درخواست بیعت ایشان با خلافت یزید پس از مرگ معاویه بر میگردد که توسط والی مدینه مطرح شده بود؛ که در هر دو مورد، آن امام همام طی دو پاسخ یکسان وی یعنی یزید را بخاطر فاسق بودن شایسته زمامداری مسلمین ندانسته بودند. اما قیام دوم امام که عملی است بر میگردد به پس از زمانی که ایشان به دعوت اهل عراق وارد آنجا شده بودند و چون ابتدا و در استمرار دو وجه قبل، آنهم بعنوان وجه سوم قیام نظری خود، همچنان در سر زمین عراق بر عدم بیعت با یزید اصرار و پایداری کردند؛ لذا چون جنگ در ماه محرم الحرام بر ایشان بدین خاطر تحمیل شد، پس در مقام دفاع از خود بر آمدند و در روز دهم همان ماه معروف به عاشورای شصت و یک هجری، به همراه یاران با وفایشان به شهادت رسیدند و... این بدان معناست که امام حسین ع در قیام عملی خود که تابعی از سوابق و مراتب قیام نظری شان بود، جان بر سر عقیده الهی خویش نهادند تا آن حد که حتی از نماز گزاردن در آن شرایط آنهم بر اساس آیه کریمه قرآنی غافل نشدند و دریغ نورزیدند و لذا نه تنها پیام این دو قیام ایشان این بود که او بعنوان برگزیده خدا با زمامدار فاسق تحت هیچ شرایطی بیعت نمیکند؛ بلکه جایگاه نماز را و اینکه باید تحت هر شرایطی بعنوان فرض و فرع اول دین بعنوان دستور صریح خداوند که در قرآن آمده، اقامه شود را یادآور شدند حتی اگر به پا داشتن این فریضه در هنگامه جهاد که از فرایض بعدی است باشد. یعنی ابتدا در هر هنگامه ای باید نماز را مد نظر و عمل داشت که حکمت این مهم به همان اولویت قرار داده شدنش بعنوان اولین فرع دین در تمام شرایع آن بر میگردد که در قرآن بسیار بر انجامش تاکید و تصریح شده است. در واقع حرکت امام حسین ع در تمام این زمینه ها اعم از پاسخ رد به لیعهدی یزید تا خلافتش در مدینه و عراق، حق و بر اساس شناخت حق بوده و مسیر و روشهای طی شده در تمام آنها اعم از قیامهای نظری و عملی ایشان هم بر اساس حق بوده است که شرحش گذشت. «وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کَانَ بِکُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا (102) نساء. ». و هر گاه در میان ایشان بودى و برایشان نماز برپا داشتى پس باید گروهى از آنان با تو [به نماز] ایستند و باید جنگافزارهاى خود را برگیرند و چون به سجده رفتند [و نماز را تمام کردند] باید پشت سر شما قرار گیرند و گروه دیگرى که نماز نکرده اند باید بیایند و با تو نماز گزارند و البته جانب احتیاط را فرو نگذارند و جنگافزارهاى خود را برگیرند [زیرا] کافران آرزو مى کنند که شما از جنگافزارها و ساز و برگ خود غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش برند و اگر از باران در زحمتید یا بیمارید گناهى بر شما نیست که جنگ افزارهاى خود را بر زمین نهید ولى مواظب خود باشید بى گمان خدا براى کافران عذاب خفت آورى آماده کرده است». آنچه میتوان بعنوان دو بٌعد از حق بودن نهضت حسین ع و بطلان حرکت یزید و پیروان او در این جنگ دانست، یکی اینکه در ماه حرام جنگ را بر او یعنی حسین ع تحمیل کردند و دیگری اقامه نماز در حین جهاد فی سبیل الله و دفاع از خویش بهمراه یاران با وفایش بود.
8- نتیجه عهد شکنی اهل عراق شد شهادت امام حسین و واقعه هولناک کربلا، و بعد از آن نه تنها بر آورده نشدن خواسته ها و آمال آن سرزمین، بلکه شد واقعه اسفناک مدینه و دعوی خلافت ابن زبیر در حجاز و مسلط شدن مروانیان از امویان بر سر آنان و فجایع مکه توسط حجاج بن یوسف و... سقوط امویان و ظهور عباسیان و... حد و حصر و شهادت اولیاءالله از ائمه معصومین ع طی سیر این حکومتهای جابر.