چ) واکنش و اقدام امام حسین ع در قبال احضارش توسط ولید حاکم مدینه
مستند به مطالب منقول بند ج/1 گذشت که امام حسین ع در جواب عبدالله بن زبیر که پرسید با این فراخوانِ ولید چه میکنی؟ ایشان خیلی صریح گفتند که به دو دلیل با یزید بیعت نمی کند؛ یکی بخاطر مفاد پیمان نامه میان برادرش امام حسن ع با معاویه که موضوع جانشینی را مشخص نموده و دیگری بخاطر اینکه یزید از فاسقین است. و اما ادامه مطلب اینکه:
چ/1) « امام حسین ع سپس و بعد از انجام آدابی مذهبی و نیز اخذ تمهیدات امنیتی لازم به دارالاماره مدینه نزد ولید رفت (پیشوایی. بخش 6)»، « و نتیجه این شد که او دعوت به پذیرش بیعت با یزید را منوط به این کرد که این کار نباید پنهانی باشد بلکه باید با حضور مردم و در مسجد باشد تا تعیین تکلیف شود... اما چون با تهدید به کشته شدن در صورت نپذیرفتن بیعت با یزید در حضور والی مذکور روبرو شد، بر آشفت و گفت که نه مروان و نه ولید هیچ یک نمی توانند او را بکشند و سپس به حاکم مدینه دلیل عدم پذیرش بیعت با یزید را اینگونه بیان داشت که: "یزید مردی شرابخواره و فاسق است و شایستگی زمامداری مسلمین را ندارد". حسین ابن علی ع پس از آن خیلی آشکارا و بر خلاف پسر زبیر تدارک سفر دید و در پیش چشم مردم بدان سو یعنی مکه رفت و با رسیدن حسین, و پسر زبیر به مکه، این شهر پایگاهی علیه یزید شد.» (شهیدی. ص 193-194).
ج/2) نتیجه گیری این مطلب اینکه:
1- امام حسین ع به عهد خود وفا کرده و به نزد والی مدینه ولید رفته است. در حالی که برابر مفاد بند ج/4 و مطلب تاریخی نقل شده؛ عبدالله بن زبیر این کار را حتی پس از امام حسین انجام نداده است.
2- اینکه او امر بیعت با یزید را ابتدا به مردم ارجاع میدهد و این یعنی جایگاه مردم و نظر آنان در امور و بویژه امری مثل خلافت مسلمین در نزد امام حسین ع. هر چند که این به معنای متابعت امام از رای مردم با هر نتیجه ای نمیتوانسته باشد؛ مثل اینکه آنان به خلافت یزید اگر رای بدهند حتما چون امام هم این موضوع را به آنان ارجاع داده است تا تعیین تکلیف کنند پس پیروی رای آنان را حتا اگر مخالف رای سابق و فعلی و فردی اش باشد هم می نماید. از سوی دیگر و با لحاظ شجاعت ایشان در بیعت نکردن با خلافت یزید، باید اشاره ای هم به تدبیر و دور اندیشی بالا و وصف ناشدنی آن امام همام نیز داشت و این به روش الهی ایشان باز میگشت مبنی بر اینکه امام در حضور ولید والی مدینه هیچگونه سخنی از پیمان نامه صلح میان برادرش حسن ع و معاویه به میان نمی آورد و پس از بیان علت عدم بیعت با یزید مبنی بر فاسق بودن او، برای اینکه خون کسی بناحق ریخته نشود و به کسی بواسطه ایشان تعرضی صورت نگیرد، لذا در روز روشن از مدینه به سمت مکه راه خویش را با حفظ همین نگرش در پیش میگیرد. بعبارت دقیقتر؛ نامه نگاری یزید با والیان بلاد اسلامی بوِیژه مدینه النبی، برای اخذ بیعت از امام حسین ع و عبدالله بن زبیر و از سوی دیگر برای تجدید بیعت سایرین از بزرگان و مردم در هر نقطه دیگر از ممالک اسلامی بوده است.
3- اینکه امام حسین ع خیلی صریح و شجاعانه نطر خود را به ولید والی مدینه و نماینده یزید بیان میدارد مبنی بر اینکه با یزید بخاطر اینکه اهل فسق است؛ بیعت نمیکند. و این از چند جهت بدان معناست که آن امام همام در دارالاماره مدینه به نماینده یزید یعنی ولید بن عتبة همان را میگوید که پیشتر ها به معاویة بن ابوسفیان که برای ولایتعهدی یزید از او درخواست بیعت کرده بود را گفته بوده است؛ یعنی از یک جهت عدم بیعت با یزید بخاطر فاسق بودنش و از جهت دیگر مبتنی بر مفاد پیمان میان او یعنی معاویه و برادرش امام حسن ع در ارتباط با چند و چون خلافت پس از مرگ معاویه و...، در واقع یعنی اینکه این اعلام عدم بیعت ابا عبدالله الحسین ع با یزید در حضور نماینده اش ولید در مدینه؛ به صورت یک امر استمراری و روشن در طول رد درخواست معاویه برای بیعت با او و پذیرش ولایتعهدی یزید پس از معاویه و دارای پیشینه بوده است. و سوی دیگر این قضیه همانطور که گذشت بر میگردد به آنچه که امام در ضمن صحبتش با وی، به عبدالله بن زبیر گفته بود که به ولید خواهد گفت که با یزید بدلایل مذکور در بخش اخیر مطلب ج/1؛ بیعت نخواهد کرد که این چنین هم شد. در حالی که عبدالله بن زبیر اجابت دعوت ولید والی مدینه را برای اظهار نظر خود دال بر اینکه با خلافت یزید موافق است و با وی بیعت میکند یا نه را ننمود.
4- اینکه امام حسین ع پس اعلام عدم بیعت با یزید، و تدارک سفر از مدینه به سمت مکه میرود در حالیکه عبدالله بن زبیر همین مسیر را مخفیانه و شبانه سپری میکند تا بدست ماموران ولید حاکم مدینه گرفتار نشود. البته رهسپار مکه شدن برای این بوده که آنجا حرم امن الهی و دست کم حسین بن علی ع کسی بوده که در آنجا بدنبال بیعت گرفتن از اهل حجاز نبوده، زیرا میدانسته که او باعث شکستن حرمت کعبه و بیت الحرام از سوی یزید و دیگران بشمار خواهد آمد و...
5- شاید این پرسش پیش بیاید که چرا یزید پس از خروج از مدینه و ورودشان به مکه، با این دو یعنی ابن زبیر و امام حسین ع کاری نداشت و آنها را برای بیعت گرفتن در آنجا دنبال نکرد؟ پاسخ احتمالی این است که شاید یزید با پیشه کردن این روش بدنبال این بوده تا از آن دو در مکه بهانه ای بدست بیاورد مثل اینکه شایع شود که مردم حجاز مثلا از در مخالفت با وی و خلافتش (یزید) در آمده؛ با یکی یا هر دو آنها بیعت کرده و آنها هم قبول کرده اند و لذا در پی چنین مقوله ای بدانجا حمله و از جمله با آنان برخورد سخت نماید و ... تا بعد هم مردم بگویند این دو باعث حرمت شکنی کعبه توسط یزید بودند و...؛ (والله اعلم) . لذا این را باید باز از تدبیر و دور اندیشی امام حسین ع دانست که هر گز بدنبال چنین امری در مکه نرفت چون حفظ حرمت کعبه برای ایشان اولویت بالایی داشت؛ هر چند که بعد از عاشورای سال شصت و یک و متعاقب شهادت امام حسین ع و یارانش، عبدالله بن زبیر نشان داد که چه قصدی داشته و از جمله تبعات آن قصدش یعنی خلافت او در حجاز چه بوده است. (حرمت شکنی کعبه). یعنی همان زمان هم که حسین ع در مکه بوده، اگر مردم با وی (بن زبیر) بیعت میکردند که امکانش با توجه به حضور امام حسین در میانشان نبوده، بعید به نظر نمی آمده که عبدالله بن زبیر بیعت آنها یعنی اهل حجاز را با خود نپذیرد و... (والله اعلم).
ح) زمامداری یزید و وضع ایالات اسلامی
ح/1) « زمامداری یزید فصل تازه ای در تاریخ سیاسی اسلام گشود. یزید جوانی بود که نه تنها از تربیت دینی بهره ای نداشت بلکه تربیت ناشده بود و ... پس از آنکه جانشین معاویه شد؛ مشاورانی که گرد او را گرفتند در کار دین و تقوا و شناختن مردم، بهتر از او نیودند. یزید حتی ظاهر دین اسلام را نیز رعایت نمی کرد و از شرابخوارگی و قمار پیش روی مردم باکی نداشت. گروهی از مسلمانان پارسا که دوران خلافت علی ع و خلفای پیش از او را دیده بودند و بدعت های دوره معاویه را پیش چشم داشتند و می دیدند یزید دنباله رو معاویه و حتی در خوار شمردن آیینِ دین گستاخ تر از اوست؛ حکومت وی را بر خود هموار نمی کردند. اما شمار اینان چند بود و در کجا می زیستند؟، برای پاسخ گفتن به این سوال باید از نو وضع اجتماعی یکایک ایالت های بزرگ اسلامی را بررسی کرد.» (شهیدی ص 194).
ح/2) « وضع ایالت های عربستان: ... شام از سالها پیش دربست در اختیار معاویه بود و پس از وی نیز از یزید فرمان می برد. از جانب حجاز نیز نگرانی وجود نداشت، زیرا هر چند مردمی دیندار در این ایالت زندگی میکردند که مخالف حکومت تازه بودند، اما مخالفت آنان از گفته به کرده نمی رسید. یک دو تن از بزرگ زادگان اموی که خیال زمامداری در سر داشتند، چون میدانستند با بودن حسین بن علی ع و یا پسر زبیر، هیچگاه نوبت به آنان نمیرسد، ترجیح میدادند در کنار یزید باشند نا در کنار حسین و یا پسر زبیر، و اگر نمی خواستند خود را در گیر کنند، بهتر می دیدند که حالت تماشاچی داشته باشند ». (شهیدی. ص 195).
* نتیجه این دو مطلب یعنی اینکه در این ایالات در رابطه با فاسق بودن یزید و یا تایید نظر امام، تردیدی وجود نداشته؛ اما آنگونه هم که امام حسین ع عمل کرده بود یعنی عدم بیعت با یزید در امر خلافت، اینان مصمم و عامل نبودند و شاید بعبارتی دنیا را بر آخرت برگزیده بودند. والله اعلم.
** نکته دیگر مضافا در رابطه با ایالت مدینه است که شرحش گذشت.
ح/3) ایالت عراق: « تنها ایالتی که شام را نگران می داشت، عراق بود ... که معاویه طی بیست سال حکومت، با مردم این سرزمین با تدبیر و حیلت رفتار کرد. بزرگان عراف را گاه با تهدید و کشتن و گاه با ریشخند و دشنام و گاه با بخشش و مهربانی آرام نگاه می داشت. سیاست حشن زیاد در کوفه و بصره، چشم مردم عادی را ترساند و نتیجه آن شد که در سراسر آن بیست سال، عراق در خاموشی به سر برد. ولی هم اکنون با مرگ او، سود جویان این ایالت فرصت را غنیمت شمردند تا مرکز قدرت را از دمشق به کوفه منتقل نمایند و دلیل عمده و اکثر مردم این بود که یزید به خاطر پرهیزگار نبودن شایستگی خلافت مسلمین را ندارد، هر چند که برخی هم به لحاظ موضوع تاریخی؛ مهتری شام و کهتری عراق را تاب نمی آوردند... اما لازمه این کار این بود که این مردم سیاست پیشه سود جوْ کسی را مقابل یزید تقویت کنند. آنان می دانستند که پسر زبیر هر چند دلیر است اما موقعیت اجتماعی ندارد. پس راه چاره را در حسین بن علی ع دیدند که هم دارای تقوا و به طور کلی همه خوبی هاست و هم این که بنابر سابقه، کنار پدرش ایستادند و با برادرش حسن ع بیعت کردند؛ پس او در واقع مهمترین کسی است که می توانست آرزوی هر دو گروه دین خواه و سیاست پیشه را بر آورده سازد. چرا که از سوی دیگر او چون با یزید بیعت نکرده پس در قبال او مسئولیتی هم ندارد... و از این جا بود که انجمن ها بر پا و سخنرانی ها شد و ضمن آن بابت غربت اسلام فغان ها به پا و اشک ها ریخته و از ستم های معاویه بر شیعیان علی شکوه ها شد و ... خلاصه تصمیم آنان بر این شد که حسین بن علی ع را به کوفه فرا خوانند. اما پیش از آن و با توجه به شناخت روحیه همشهریان خود، سلیمان بن صرد با آنان صحبت و اتمام حجت کرد که اگر توانایی یاری کردن حسین ع را در خود می بینند او را به این سرزمین فرا بخوانند و او را از خانه خدا بی جهت آواره نسازند. و آنان پاسخ دادند که تا پای جان کنار حسین ع خواهند ایستاد و فرمان یزید را نخواهند برد ». (شهیدی. صص 195-197).