ر) چرا چهار نفر؟
از جمله و بلکه در راس مباحث عام این پژوهش، موضوع وصیت معاویه به فرزندش یزید مرتبط با امر خلافتش و مفاد آن وصیت نامه بود، ابتدا بعنوان یک حقیقت تاریخی باید گفته شود در اینکه تمام آن چهار نفر مذکور در نامه معاویه یعنی عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر، حسین بن علی ع و عبدالله بن زبیر، با و لایتعهدی یزید مخالف بودند هیچ تردیدی نیست؛ ولی سوالی که پیش می آید اینکه چرا معاویه با اینکه کسانی دیگری هم بودند که ضمن سرشناس بودن با ولایتعهدی یزید که درخواست او از آنان بود بیعت نکرده را در وصیت اش به یزید برای خلافت و استواری خلافتش ذکر نکرده...
آنچه در این باره به ذهن متبادر میشود اینکه برای یافتن پاسخ پیرامون اینکه چرا معاویه از این چهار نفر فقط در وصیت نامه اش به یزید بعنوان موانع خلافتش نام آورده، لازم می آید تا پرسشی دیگر و بدینگونه مطرح شود مبنی بر اینکه چرا معاویه نام آن سه نفر یعنی ابن عمر، ابن ابابکر و ابن زبیر را به موازات نام ابن علی ع آورده است؟ در حالی که برابر آنچه از خصوصیات که وی (معاویه) برای هر یک از این چهار فرد در وصیتش ذکر کرده هیچ تناسب کمی و کیفی و سنخیتی میان آنها وجود نداشته است.
حال لازمه رسیدن به پاسخ پرسش اخیر که خود میتواند پاسخ پرسش اول در این زمینه را نیز در دل خود داشته باشد؛ توجه به چند نکته می باشد،
نخست اینکه نگاهی دقیق و دوباره داشته باشیم به برخی صفات خود معاویه که نمونه آن آنچه است که در بند ب/1 مستند به منبع تحلیلی مربوطه آورده شد مبنی بر اینکه او مردی حیله گر، دور اندیش و مردم شناس بود.
دوم اینکه باید نگاهی داشت به خصوصیات رفتاری مشترک میان عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر مبنی بر اینکه: عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بکر از کسانی بودند که در جنگ جمل به فرمادهی ام المومنین عایشه علیه خلیفه وقت علی بن ابی طالب ع که منجر به شکست ناکثین شد شرکت داشتند. دیگر اینکه این سه پس از شهادت علی بن ابی طالب، و نیز پس از انعقاد پیمان صلح میان امام حسن ع و معاویه بن ابوسفیان، با معاویه بیعت کردند.
سوم نگاهی به دیگر خصوصیات فردی این سه شخص میباشد. از آنجا که قبلا بصورت اجمال مطالبی پیرامون ابن ابی بکر و ابن زبیر آورده شد؛ لذا در اینجا هم مطالبی هر چند مختصر پیرامون ابن عمر خواهد آمد مبنی بر اینکه: « عبدالله بن عمر از کسانی بود که با علی ع بیعت نکرد اما بعدها و پس از شکست و مصلوب شدن عبدالله بن زبیر توسط حجاج که به مکه حمله کرده بود، بیعت کرد آنهم بدین نحو که حجاج پایش را دراز کرد و گفت پایم را بگیر فعلا دستم مشغول است و او هم بدینسان با حجاج بیعت کرد ». (پیشوایی. بخش 4). (بعبارتی) « ابن عمر بیعت با علی را به هنگامی واگذاشت که همه مسلمانان بیعت کنند. او هنگام احتضاراز این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی (علیهالسّلام) با گروه ستمگر نجنگیدم». (ویکی فقه،{2}. بخش 2/6). « وی با امام حسن ع نیز بیعت نکرد ولی با معاویه و یزید بیعت کرد. در سنن ترمذی، تاریخ ابن اثیرو در تمام تواریخ اهلسنت آمده است که: معاویه صد هزار دینار برای عبدالله بن عمر فرستاد، و بحث بیعت با یزید را مطرح کرد، وقتی که به عبدالله بن عمر گفتند: معاویه میخواهد تو با یزید بیعت کنی، میگوید: عجب، پس آن صد هزار دیناری که برای من فرستاده بود بخاطر همین بود، معاویه دین مرا ارزان خرید، دین من بالاتر از صد هزار دینارارزش دارد ». (ویکی فقه. {3}.بخش 1.2.1). « از سوی دیگر او نه تنها با امام حسین ع نیز بیعت نکرد بلکه: پس از ورود ایشان به مکه از مبدا مدینه، برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید هم با آوردن دلایلی چند و اینکه اگر وی با یزید بیعت نکند کشته خواهد شد و... لذا بهتر است که مانند همه مردم راه صلح را در این زمینه پیش گیرد؛ تلاش کرد، که پاسخ امام حسین ع به وی پس از اشاره به این موضوع که سر یحیی بن زکریابه زناکاری از زناکاران بنی اسرائیلهدیه داده شد این بود که: "اتق الله یا ابا عبدالرحمن. اباعبدالرحمن! از خدا بترس"، و در ادامه از او خواستار این شد که " و لاتدعن نصرتی؛ و از یاریم دست برندار". اما ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینهشد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزیدنگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد ». (ویکی اهل البیت بخش 3). (در واقع) « او در حاکمیت و اطاعت از حاکم، به "قانون غلبه" باور داشت و مى گفت: حق، با کسى است که پیروز شود و بر مردم، تسلّط یابد ولو از هر راهی که باشد». (مکارم. 325157. بخش تفصیلی).
حال سوالی که پیش می آید این است که چگونه است که عبدالله بن عمر در پایان عمر و در حال احتضارانهم بعنوان اذعان به یک امر حق، بیان کرده از اینکه علی ع را یاری نکرده، نادم و پشیمان است، اما نگفته که آیا او نمی توانسته از فرصت پیش آمده در دیدار و گفتگویش با حسین ابن علی ع آنهم برای جبران مافات استفاده کند آنگاه که ایشان به عبدالله بن عمر گفت: "اتق الله یا ابا عبدالرحمن"، و از وی خیلی روشن و شفاف خواست که "و لاتدعن نصرتی"؟؛ بجای آنکه پس از شهادت آن امام همام برود و با یزید بیعت نماید تا بعبارتی مبتنی بر آنچه معاویه در باره اش گفته نشان دهد که چون دیگر کسی نمانده، اقدام اخیر را بر اساس همان باورش به قانون غلبه در امر خلافت انجام داده است.
چهارم آنچه است که به اهداف معاویه از بیان مفاد وصیت نامه مذکور خطاب به فرزندش یزید بر میگردد مبنی بر این احتمال یا انگیزه درونی که:
* بگوید مخالفین با من و خواسته من پیرامون بیعت با ولایتعهدی یزید همین چهار نفرند و نه بطور خاص حسین بن علی ع.
** بگوید پس از این موضوع و پس از مرگ خودش (معاویه)، باز مخالفین عمده خلافت فرزندش یزید، در همین چهار نفر خلاصه می شود و نه تنها و بطور خاص در حسین بن علی ع.
*** بعنوان اهم این اهداف و بلکه بعنوان یک اصل و در راس دیگر اهدافش (معاویه) از این وصیت، آن سه نفر یعنی عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را با لحاظ تمام آن ویژگی هایی که برای هر کدامشان بر شمرده؛ عملاً در مقابل حسین بن علی ع قرار دهد تا هیچگاه میان مسلمانان مرتبط با زمامداری آنها وحدت نباشد بلکه تفرقه باشد؛ بدین نحو که اگر برابر آنچه که در وصیت مذکور، اهل عراق پس از با خبر شدن از مرگ او (معاویه)، حسین ع را برای قیام و زمامداریشان فرا خواندند ;(که اینگونه هم شد)، به نحویکه این خوانش بعنوان یک تهدید عملی جدی برای خلافت فرزندش یزید بشمار آید؛ از سوی دیگر کسانی دیگر همچون عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر هم به ترتیب در مدینه و مکه باشند که رو در روی حسین ع بایستند و در آن دو دیار و دو شهر مهم اسلامی برای خود از مردم آن برای خلافت مفروض خویش بیعت بگیرند و در واقع طی یک اتحادی هر چند مقطعی تا رسیدن به هدف واحدشان، از یک طرف شام به زمامداری فرزندش یزید و از دو سوی دیگر مکه به زمامداری ابن زبیر و مدینه به زمامداری ابن عمر یا ابن ابی بکر برابر توافق حاصله میانشان، کاملاً عراق را احاطه و اصل زمامداری حسین ع را در آنجا نشانه روند و... با ابن علی ع وارد جنگ شوند و... پس از این یزید به سر وقت آن دو شهر یعنی مدینه و مکه برود و در واقع پایان اتحادشان در مقابل حسین ع ایستادن اعلام شود و... اما نکته قابل تامل با این موضوع اینکه تمام اینها به درایت و دانش معاویه و همان دور اندیشی اش از افراد و خصوصیات مردم هر دیاری از بلاد اسلامی بر میگشته است، بدانسان که وقتی او برای مکه و مدینه پس از مرگ خود در قبال عراق برنامه دارد؛ تمام اینها بدان خاطر بوده که او میدانسته که مردم مثلا مدینه یا حجاز بر اساس نسبت ها اقدام میکنند، مثل اینکه عبدالرحمن پسر خلیفه اول است یا عبدالله پسر خلیفه دوم است، یا عبدالله پسر زبیر صحابی رسول اکرم و یکی از نامزدهای خلافت معین شده از سوی عمر خلیفه دوم برای جانشینی پس از او است و... چه اینکه آنها و حتی بخشی از مردم عراق، در جنگ جمل نشان داده بودند که آنچه برایشان بعنوان حق در آن جنگ بشمار می آید، همانا نسبت فرمانده جنگ یعنی ام المومنین عایشه با پیامبر اسلام ص بعنوان همسر ایشان بوده است و...؛ آری و باری؛ و البته با ذکر «والله اعلم» و اینکه او یعنی " الله " همانگونه که ایمان داریم « علیم بذات الصدور » است آنچه میتوان گفت این میباشد که اگر معاویه از چنین وصیتی به فرزندش یزید، نیتی جز این و فقط در حد یک توصیه به یزید داشته، پس چرا با مخالفین با درخواست خویش در رابطه با ولایتعهدی فرزندش یزید، اینقدر مدارا کرد در حالی که پیش از آن حسن بن علی ع را بخاطر همین امر از میان برداشته بود؛ آیا حذف این چهار نفر با لحاظ تمام مراتب متفاوت شخصیتی شان برایش امکان نداشت؟ با لحاظ روال طبیعی امور میتوان گفت که امکانش برای تحقق چنین عملی در رابطه با این چهار نفر نیز بوده؛ اما تحقق هدفش در آینده و پس از مرگش برایش از اولویت بالاتری برخوردار بوده هر چند که هیچ کس را از آن آگاه نکرده باشد و هر چند که هیچ چیزی از خدا پنهان نیست؛ و این یعنی خصوصیتی دیگر از معاویه که در رابطه با برنامه ریزی های آینده اش حتی اگر مرگ او را در بر گرفته باشد، راز دار بوده است. (باز؛ والله اعلم).
به هر جهت برآوردی که از این مطالب میتوان داشت این است که معاویه تنها یک فرد نبوده بلکه یک تفکر بوده (والله اعلم)، که در حاکمیت اسلامی پس از رحلت پیامبر مکرم اسلام ص، توسط خلفای سه گانه اول یعنی ابابکر، عمر و عثمان تدریجاً بصورت مشاور و سپس والی شام وارد عرصه اداره آن ولایت اسلامی شده و وقتی علی ع بعنوان خلیفه چهارم بر پایه شناختش از معاویه و بر اساس شرح وظایف و اختیارات امر خلافت، بدوا با گرفتن بیعت از او و یا تسلیم شدنش، و در غیر اینصورت جنگ با وی قصد برخورد با چنین اندیشه ای را داشته؛ برای او در تحقق برخورد با قاسطی (معاویه) که با دستاویز قرار دادن خونخواهی عثمان، نه حاضر به بیعت و نه تسلیم شدن بوده، موانعی همچون جنگ جمل، تحمیل حکمیت در جنگ صفین و راه انداختن جنگ نهروان و... ایجاد که در نهایت با تنها گذاشتن علی ع توسط سپاه عراق، منجر به شهادت او میشود و... این رفتار سپاه عراق با حسن بن علی ع نیز تداوم پیدا میکند تا آنجا که منتهی به پیمان نامه آشتی میان او و معاویه میگردد و ... بدین سان از اینجاست که میتوان گفت هم آن مانع ایجاد کنندگان و هم اهل عراق، با این کارهایشان، نه تنها موجبات ارتقاء مقام و جایگاه معاویه را از والی شام بودن، به خلیفه مسلمین آنهم در راس حاکمیت امویان در دوره اسلامی فراهم آوردند بلکه به تبع آن، تقویت چنان اندیشه ای را هم باعث شدند.
ز) در ارتباط با مفاد صلح نامه امام حسن ع با معاویه بن ابوسفیان
صلح نامه میان امام حسن ع و معاویه که مربوط به سال 41 هجری است دارای مقدمه و شروطی است که از جمله آنها آنچه است که به ماده دوم و موضوع جانشینی پس از معاویه بر میگردد که مضمونهای چندی برایش ذکر شده است و این امری است که مقرر است ان شاءالله برای رسیدن به این نکته که کدام قول آنهم برابر منابع و شواهد تاریخی مربوطه میتواند مبتنی بر واقعیت بوده باشد مورد بحث و فحص و تحلیل و نتیجه گیری قرار گیرد. چه اینکه به نوعی میتوان گفت که زمینه بروز وقایع کربلا تا مدینه و حجاز و پس از آن به همین امر یعنی مفاد ماده دوم صلح نامه مذکور و موضوع جانشینی پس از معاویه بر میگردد. و اما اقوال مرتبط با ماده دوم پیمان نامه میان امام حسن ع و معاویه:
1- « بلاذری در این رابطه می نویسد: معاویه سفید نامه ای که پایان آن را مهر زده بود نزد حسن ع فرستاد تا آنچه خواهد بنویسد و او چنین نوشت: این آشتی نامه حسن بن علی و معاویه بن ابی سفیان است. با او آشتی میکند که ولایت مسلمانان را بدو بسپارد بدان شرط که... " (ماده دوم) کسی را ولی عهد خود نسازد و پس از او کار با شورای مسلمانان باشد ".... » ( ص 172 شهیدی).
2- « ابن حجر متن آشتی نامه را چنین آورده: ... " (ماده دوم) معاویه بن ابی سفیان حق ندارد پس از خود کسی را ولیعهد خویش سازد، بلکه پس از او کار با شورای مسلمانان است ".... (شهیدی. ص 172) ».
3- « (ماده دوم) معاویه حق تعیین خلیفه پس از خودش را ندارد و خلافت از آن حسن بن علی است». (ویکی فقه. {3}).
4- « (ماده دوم) معاویه کسی را ولیعهد و جانشین خود نکند و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمین واگذارد. از همین شرط امام (ع) برخی از محققان استفاده کردهاند که این معاهده میان امام و معاویه یک صلح پایدار نبوده بلکه یک آتش بس موقت تا زمان حیات معاویه بوده است». (ویکی شیعه).
5- « (ماده دوم) - بعد از معاویه، امام حسن(ع) و در صورتی که ایشان زنده نبودند، امام حسین(ع) زمام امور را در دست گیرند ». (مکارم. 323581).
6- « معاویه توانست در طول یک دهه تلاش فریبکارانه از مردم برای یزید بیعت بگیرد. اولین نفر که برای عدم ولیعهدی یزید تلاش کرد امام حسن (ع) بودند. ایشان با رد ولیعهدی یزید در صلح نامه به این مسئله اعتراض کردند. در ماده دوم صلح نامه آمده است: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن على (ع) خواهد بود و اگر براى او حادثه اى پیش آید؛ حسین بن على (ع) زمام امور مسلمانان را در دست مى گیرد. معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند ». (امیر زاده).
واکاوی و نتیجه گیری این مطلب:
هم اکنون اگر تحلیلی آنهم مبتنی بر منابع فوق و مطالب مذکور از ماده دوم پیمان نامه آشتی امام حسن ع و معاویه ابن ابی سفیان و همچنین مواردی که در زیر خواهد آمد داشته باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که:
- با توجه به آنچه که در جریان بیعت گیری معاویه برای ولایتعهدی یزید و پس از آن رخ داده نظری دقیق داشته باشیم مبنی بر اینکه وقتی در بخش نخست از مورد ششم (6) همین بحث، امام حسن ع درخواست معاویه را برای پذیرش ولیعهدی یزید، آنهم مبتنی بر همان مفاد ماده دوم صلح نامه رد میکند، لذا با هیچ واکنشی از سوی معاویه روبرو نشده است که مثلا او در جواب امام حسن ع گفته باشد که: کجای ماده دوم صلح نامه صحبت از خلافت تو پس از من و در صورت فقدانت، صحبت از خلافت برادرت حسین پس از من است و من نیز از سوی دیگر حق انتخاب جانشین ندارم و...؛ لهذا این موضوع یعنی عدم عکس العمل معاویه در قبال رد درخواست پذیرش ولایتعهدی یزید؛ بدان معنا میتواند باشد که بدینطریق و با این اجمال میتوان پی برد که مضمون ماده دوم صلح نامه مذکور چیزی جز آنچه که در بخش دوم از مورد ششم آمده نمیتواند بوده باشد.
- دلیل دیگر بر اتقان این مهم به مضمون صحبت های میان ابن زبیر و امام حسین ع پس از فرا خواندنشان از سوی ولید والی مدینه (که قبلا ذکر شد) بر میگردد که امام در جواب عبدالله بن زبیر دو دلیل را برای عدم بیعت با خلافت یزید مطرح میکند که اولی به مفاد همان پیمان نامه میان معاویه و برادرش و کم و کیف خلافتِ پس از معاویه بازگشت و اشاره دارد و دومی هم به فاسق بودن یزید؛ که اینجا و در ارتباط با موضوع اول، هیچ واکنشی از ابن زبیر مطرح نشده که مثلا در این رابطه به امام بگوید از کدام پیمان نامه و جانشین پس از مرگ معاویه سخن میگویی و ...؛. به هر جهت دوباره مضمون گفتگو و پرسش زبیر و پاسخ امام حسین ع برای یادآوری ذکر میگردد: «... ابن زبیر پرسید: اگر برای بیعت با یزید فرا خوانده شدی، چه کار خواهی کرد؟ امام فرخود:" من هر گز با او بیعت نخواهم کرد؛ زیرا حکومت بعد از برادرم حسن، از آن من است و معاویه با برادرم حسن پیمان بسته که بعد از خودش هیچ کدام از فرزندانش را جانشین نکند و اگر من زنده باشم خلافت را به من برگرداند. آیا من با یزید بیعت کنم، در حالی که او مردی فاسق است که آشکارا فسق و فجور میکند و شراب می خورد و با سگ ها و یوز پلنگ ها بازی می کند و بازماندگان پیامبر را دشمن می دارد؟! به خدا قسم هر گز با او بیعت نخواهم کرد " ...». (پیشوایی. بخش 6).
- سومین دلیل در این رابطه، استناد به علل مخالفت مخالفان با ولایتعهدی یزید میباشد که: « ابن قتیبه دینوری طی گزارشی به دلایل مخالفان با ولایتعهدی یزید که معاویه در سال 50 هجری بدنبال تحقق آن در غیاب حسن و حسین بوده است پرداخته، بدین نحو که پس از طرح موضوع فوق و دلایل چرایی طرح آن توسط معاویه؛ عبدالله بن زبیر اینگونه پاسخ میدهد که " این خلافت تنها از آنِ قریش است که با فضایل و مناقب درخشانی که دارند، آن را به دست گرفته اند، چرا که آنان دارای رفتاری نیک و پدرانی بزرگوار و فرزندانی بخشنده هستند. معاویه! تقوای الهی را پیشه خود کن و (در این باره) انصاف را رعایت کن. این عبدالله بن عباس پسر عموی رسول خدا (ص) است، و این نیز عبداللّه بن جعفر طیار پسر عموی پیامبر (ص) است. من عبداللّه بن زبیر پسر عمه رسول خدا (ص) هستم. علی، حسن و حسین (ع) را به یادگار گذاشته و تو می دانی که آن دو چه کسانی هستند و شخصیت شان چگونه است. معاویه! از خدا بترس، تو داور میان ما و خود هستی. سپس سکوت کرد ". و اما عبداللّه بن عمر گفت: این خلافت همانند سلطنت هر قیصر و کسری نیست که پسران از پدران ارث ببرند، اگر این چنین بود، من باید بعد از پدرم به این کار اقدام می کردم. به خدا قسم پدرم مرا به این جهت عضو شورای شش نفره نکرد که خلافت، شرط برای عضویت نیست. خلافت تنها متعلق به قریش است و آن کسی که شایستگی آن را داشته باشد و مسلمانان او را برای خود بپسندند، البته آن کس که پرهیزکارتر و بیش از همه مورد رضایت باشد. به جانم سوگند یزید یکی از جوانان قریش است، ولی بدان که وی تو را از خدا بی نیاز نمی کند.اگر با کسی که با میمون ها و سگ ها بازی می کند و شراب می نوشد و کارهای فسق و فجور را آشکارا انجام می دهد، بیعت کنیم، چه عذری در پیشگاه خداوند داریم. (امیر زاده. 1719) ». و اما در مورد عبدالرحمن بن ابی بکر اینکه: «هر چند وی همیشه در جبهه مخالف حضرت علی (علیهالسّلام) و در کنار معاویه و همراه و هوادار او بود؛ اما به درستی روشن نیست که چرا در مقابل درخواست معاویه برای بیعتبا یزید مخالفت به خرج داد، تا حدی که در این مورد با عامل معاویه در مدینهکه در این زمان مروان بن حکمبود، دچار اختلاف شد و او را از اینکه میخواهند، خلافت را موروثی کنند، مورد سرزنش قرار داد». (ویکی فقه. بخش 7.{1}.).
نتیجه گیری دلیل سوم مرتبط با علل عدم بیعت عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابابکر با ولایت عهدی یزید، مطرح شده از سوی معاویه اینکه همه آنها هر چند غیر مستقیم اما به نوعی به پیمان نامه آشتی میان امام حسن ع و معاویه بن ابوسفیان و ماده دوم آن اشاره و اذعان کرده اند، بدین نحو که:
* هر سه نفر مذکور مخالف موروثی شدن خلافت بوده اند. و این از یکسو بدان معنا میتواند باشد که موضوع واگذاری تعیین جانشین پس از معاویه به شورای مسلمانان واجد اصالت نبوده، و از سوی دیگر میتواند موید این مطلب باشد که معاویه حق انتخاب جانشین برای پس از خود فارغ از موروثی یا غیر آن را نداشته است.
** عبدالله بن عمر (مشابه حسین بن علی ع)، فاسق بودن یزید را نیز بعنوان علت دیگر در این زمینه متذکر شده است.
*** عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر به صراحت از اینکه خلافت از آن قریش است اشاره و اذعان کرده اند، و این مهم نیز می تواند موید این امر در ماده دوم پیمان نامه باشد که خلافت پس از معاویه با حسن ع و در صورت هر پیشامدی برایش با برادرش حسین ع است.
← ماحصل و برآیند این مبحث با توجه به مندرجات سه دلیل مذکور اینکه، آنچه بعنوان مفاد ماده دوم از پیمان نامه آشتی میان حسن بن علی ع و معاویه بن ابی سفیان میتواند اصالت داشته باشد همان است که در بند 6 آورده شد مبنی بر اینکه: «بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن على (ع) خواهد بود و اگر براى او حادثه اى پیش آید؛ حسین بن على (ع) زمام امور مسلمانان را در دست مى گیرد. معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند». (امیر زاده. 1719). (والله اعلم) ».
ژ) نتیجه گیزی پایانی
با لحاظ و منظور نمودن تمامی مباحث و بویژه مطالب بند " ذ "؛ نتیجه از یکسو اینکه زمینه ساز و مسبب رخداد و فاجعه سال شصت و یک هجری که به شهادت امام حسین ع و یاران با وفایش و سپس گرفتاری و اسارت بازماندگانشان انجامید؛ همانا اهل عراق بودند که با دعوتهای مکرر از ایشان برای پذیرفتن پیشوایی شان، وی را از مکه به عراق کشاندند و سپس با حاکم شدن عبیدالله بن زیاد بر سرشان، امام را تنها گذاشتند و ... از سوی دیگر اینکه زمینه ساز فاجعه بی سابقه مدینه النبی در سال شصت و دو، خود اهل شهر بودند که پس از رسیدن به حق الیقین که یزید اهل فسق و فجور است، او را از خلافت خلع و متعاقب آن با طی روشی نادرست با عبدالله بن حنظله بیعت کردند و ... پس از آن با عکس العمل سراسر انزجار سپاه شام به دستور یزید و ... مرارتهای بعد از آن روبرو شدند و این است دیگر تفاوت ماهوی وقایع تاریخی کربلا و مدینه و حتی کربلا و حجاز که بخاطر بیعت اهل آن با عبدالله بن زبیر، موجبات حرمت شکنی کعبه و مکه را طی حملات یزید و بعد حجاج بن یوسف فراهم آوردند. بعبارت دیگر؛ رخداد کربلا مبتنی بر حق و فی سبیل الله بود، و مدینه به لحاظ عکس العمل به رخداد کربلا و بعد فاسق دانستن یزید و خلع او از خلافت نیز مبتنی بر حق بود، اما روش پیگیری آن فی سبیل الله نبود بلکه دنیا دوستان و قدرت طلبان آنرا دستاویزی برای رسیدن به آمال دنیایی خود ضمن بیعت ستاندن از مردم خود هم در مدینه و هم در حجاز قرار دادند و تمام اینها بدین معناست که مرتبط با این وقایع و فجایع تاریخی، تنها نباید یزید بن معاویه را مقصر دانست بلکه مرتبط با هر رخدادی باید مسببان و زمینه سازان آنرا هم منظور نظر داشت و معترف بدان بود، مبنی بر اینکه مسبب رخداد کربلا، اهل عراق بودند و مسبب وقایع مدینه النبی و بعد حجاز، به ترتیب عبدالله بن حنظله و عبدالله بن زبیر و بیعت کنندگان با آن دو بودند. و مرتبط با حقانیت امام حسین ع و راه او و نیز حقانیت تام و تمام واقعه کربلا که طی آن خون آن امام همام و یاران با وفایشان به ناحق بر زمین ریخته شد و فی سبیل الله و بلکه فی مرضات الله بود، همین امر قابل مشاهده که، این حرکت هر روز بر شکوه و الگو و حق بودنش در گستره زمین در سرزمین های گوناگون در بین مردم با گرایش ها و بینش های مذهبی متعدد افزوده می شود.
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی محمد و آل محمد.
الحمدلله رب العالمین.
سید رضا شفیع اف. بیشت و پنجم شهریور هزار و چهارصد و دو خورشیدی مطابق با سالروز شهادت امام رضا ع.
منابع:
- قرآن کریم.
- ویکی فقه. {3}. با عنوان مفاد صلح نامه امام حسن. https://fa.wikifeqh.ir.
- پیشوایی مهدی. منبع: مقتل جامع سید الشهداء. ج1. صص 451-460. با عنوان نامه یزید به حاکم مدینه. بر گرفته از سایت: https://fa.wikifeqh.ir.
- مکارم شیرازی آیت الله العظمی. آیین رحمت. معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی. با عنوان عبدالله بن عمر در باره بیعت با امام علی ع چه برخوردی کرد؟ 325157. برگرفته از سایت:
makarem.ir/maaref/fa/article/index/325157/
- ویکی فقه،{2}. دانشنامه حوزوی با عنوان عبدالله بن عمر. https://fa.wikifeqh.ir.
- ویکی اهل البیت. دانشنامه اسلامی. با عنوان عبدالله ابن عمر. https://wiki.ahlolbait.com.
- امیر زاده معصومه. با عنوان: معترضان به ولیعهدی یزید در زمان معاویه چه کسانی بودند؟. بر گرفته از سایت:
https://www.karbobala.com/articles/info/1719
- ثارالله ولیعصر عج. {1}.با عنوان وصیت معاویه به یزید هنگام مرگ طبق نقل طبری و دیگران:
https://sarallah.valiasr-aj.com
- مهدی نژاد امید. گروه فرهنگی مشرق. 1390. با عنوان وصیت معاویه به یزید در باره حسین ع. بر گرفته از سایت:
https://www.mashreghnews.ir/news/81541
- ویکی شیعه. با عنوان صلح امام حسن علیه السلام. https://fa.wikishia.net/view.
- مکارم شیرازی آیت الله العظمی. آیین رحمت. معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی. با عنوان مفاد صلح نامه امام حسن ع با معاویه. 323581.
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/323581
- لیالی محمدعلی. مجله پرسمان ویژه نامه سجاده های مکتوب. با عنوان امام سجاد علیه السلام و واقعه حره. برگرفته از سایت:
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4892/7933/103255
- مکارم شیرازی آیت الله العظمی. آیین رحمت. معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی. با عنوان علت شرکت نکردن امام سجاد ع در قیام حره (شورش مدینه). (321877).
https://makarem.ir/main.aspx?lid=321877
- ویکی فقه. {1}. با عنوان عبدالرحمن ابن ابی بکر. بخش هشت با عنوان عبدالرحمن بن ابی بکر.
- ثارالله ولیعصر عج. {2}. با عنوان عبدالرحمن بن ابی بکر. http://sarallah.valiasr-aj.com
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: رخداد غدیر مبتنی بر آیات الهی قرآن مجید
چکیده
شکل گیری و استمرار هر موضوع مرتبط با مسایل بشری، گویای تاریخ آن است و چنانچه موضوع مورد نظر در طول تاریخ خود به لحاظ تفرق افراد و گروهها و ایده های گوناگون حل نشده و به یک وحدت رویه نرسیده باشد؛ لذا باید بدنبال راهکاری که حلال مشکل مورد نظر باشد بود؛ که از جمله این راهکارها بررسی منابع مورد استناد و نیز بررسی مبنای مباحث پیرامون آن موضوع و سپس انتخاب بهترین روش و وسیله که در عین حال عقلانی نیز بنماید بود؛ و بنابراین دست کم برای مومنین، شایسته ترین منبع و مبنا برای حل مسایل اختلافی خود از جمله موضوع « غدیر »؛ همانا کتاب الهی قرآن کریم و تمسک و استناد به آیات آن می باشد و نه قولی جز آن که همه از جمله روایات و احادیث از متغیرهای امر در امورند، چرا که صحت روایات و احادیث یکی در همخوانی با عقل است که جامع بشر است و دیگری همخوانی با آیات قرآن یعنی کلام خداوندی است که سراسر هدایت و نور و رحمت و ... می باشد.
بعبارت دیگر می توان گفت که هر موضوعی در تاریخ شکل گیری تا تداوم و حتی در مواردی متلاشی شدن خودْ از یک پیشینه و یک دیرینگی برخوردار می باشد؛ که از جمله ی این موضوعات ِ پیشینه دارِ اما زنده، مبحث جانشینی پیامبر مکرم اسلام ص بوده و می باشد و میاحث پیرامون آن به دو طریق خود را نشان داده است، به نحوی که پس از رحلت آن ختمی مرتبت حضرت محمد ص تا کنون و در طول تاریخ پانزده سده ای خود از یک سو محل بسیاری از مجادلات و منازعات مذاهب و فِرَق اسلامی اعم از شیعه و سنی و بلکه بعبارت دقیق تر و اولی تر سبب فرقه فرقه شدن مومنین پس از همان رحلت مذکور شده است تا آن حد که هنوز این روند ادامه دارد و در جهت تقریب این مذاهب کوشش هایی شده و همچنان برای تحقق این مهم یعنی تقریب؛ این کوشش ها ادامه دارد. و از سوی دیگر باعث سوء استفاده ی کفار و مشرکین و استعمارگران و دشمنان مسلمانان شده است تا از این تفاوت نگرشها که گاهاً هم همراه با تعصب و شدت بوده، در جهت مطامع شیطانی و سیری ناپذیر خود بهره برداری نمایند، آنگونه که امروزه نیز در کشورهای مسلمان به لحاظ مداخلات بیگانگان و اشغالگران و حمایت های همه جانبه ی آنان از شورش های مسلمانان علیه یکدیگر، شاهد آن هستیم. باری؛ روش کار در اینجا همانگونه که از عنوان پیداست بطریق اولی بر اساس آیات کتاب خدا یعنی قرآن و سپس با توجه به سیر تاریخی موضوع بر پایه ی تحلیل و تبیین عقلانی و در نهایت به یاری بیش از پیش خداوند، نتیجه گیری می باشد. ان شاءالله
گفتار نخست: مقولات انتصاب و انتخاب
باری اگر کمی به عقب برگردیم، روشن خواهد شد که این دو طریق و نگرش که موجبات این همه اختلافات فکری و مذهبی را در طول تاریخ خود فراهم آورده استْ چیزی نیست جز دو مقوله ی "انتصاب" و "انتخاب" مرتبط با محور بحث جانشینی پیامبر مکرم اسلام ص. یعنی اهل تشیّع قائل به این هستند که جانشینی پیامبر ص انتصابی است و آن در واقعه ی غدیر آن هم برابر آیه ی کریمه ی 67 سوره ی فرخنده ی مائده رخ داده استْ به نحوی که جانشین بر حق و بلافصل پیامبر اسلام ص، حضرت علی ع می باشد و این امر از امام علی ع شروع شده و تا وجود مبارک امام داوازدهم حضرت مهدی عج که به اراده ی خداوند یگانه، زنده و تا آن زمان که خداوند بخواهدْ غایب هستند تا زمان ظهورشان فرا رسد؛ ادامه یافته است. اما از دیگر سوْ اهل تسنن می باشند که قائل به انتخابی بودن موضوع جانشین پیامبر مکرم اسلام ص بوده و هستند. که این امر بلافاصله پس از خبر رحلت پیامبر اسلام ص در محل سقیفه برای انتخاب جانشین آن حضرت ص بر مبنای مشورت اتفاق افتاد که طی تصمیمی از سوی اهل سقیفه، ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب شد و این روند با عمر و عثمان بعنوان خلیفه مسلمین ادامه یافت و پس از آن یعنی با قتل عثمان، مردم با علی ع بعنوان خلیفه ی پس از او یا خلیفه چهارم بیعت کردند.
البته نتیجه گیری پیرامون این نظریات را لااقل به واسطه ی آنچه که ما در طول زندگیمان حول این مباحث دیده و شنیده و خوانده ایم و همچنان می بینیم و می شنویم و می خوانیم، بیان می کنیم، و این بدان معنا است که این نگرشها و بینش ها در باره ی این موضوع از آغاز شکل گیری آن وجود داشته و در طول تاریخ خود به ترتیب به پیش آمده و به زمانه ی ما رسیده است. به عبارت دیگر پیرامون این که این دو نگرش در زمینه ی جانشینی پیامبر اسلام ص از پس از واقعه ی غدیر و پس از رحلت پیامبر ص وجود داشته است تردیدی نیست، چرا که عینیت آن را که استمرار و تداوم همان افکار قائل به انتصابی و یا انتخابی بودن جانشینی پیامبر اسلام ص است را باز در زمانه ی خود داریم با انواع ابزار های آموزشی، ارتباط جمعی، نوشتار و گفتارها می بینیم.
حال طی این مقاله، هر چند کوتاه باشدْ قصد بر این است تا مشخص شود که حق کدام است و برداشت از واقعه ی غدیر چیست؟ چرا که این واقعه یعنی رخداد غدیر، مقدم بر ماجرای سقیفه است، آن هم از آن لحاظ که اولی در زمان زندگانی پیامبر مکرم اسلام ص و اعلام شده توسط خود ایشان دست کم به مردم حاضر در آنجا است و دومی پس از رحلت آن بزرگوار. پس برابر یک تحلیل عقلی که فراگیر بشر است؛ لازم می آید که آنچه در زمان حیات یک فرد هست، مقدم بر آنچه که پس از مرگ او هست در بررسی امور ملاک و مبنا قرار گرفته و به شمار آید، چرا که آنچه که بایستی به آن در هر زمانی پیرامون هر فردی استناد شود؛ چیزی نیست جز آنچه که فرد در زمان زنده بودن خود گفته یا نوشته است و افرادی یا مستنداتی آن ها را تصدیق کرده و تصدیق نمایند؛ و چه تصدیقی و گواهی بالاتر و مطمئن تر از کلام الهی پیرامون هر موضوعی که بدان یعنی قرآن ایمان داریم.
هم اکنون با این توضیحات اخیر به نظر می رسد بهترین کار جهت رسیدن به نتیجه ی معقول و مطلوب آن است که به صدر موضوع یعنی واقعه ی غدیر و جحة الوداع و کم و کیف آنچه که در آن رخ داده است برگردیم و یک کنکاشی در این زمینه داشته باشیم. ان شاءالله.
اما آنچه که پیش از پیگیری مطلب اخیر لازم می آید تا برای نمونه که ضمن عام بودن، روشن هم هست تا گوشزد شود این است که امر جانشینی برای حاکمان در هر زمان و مکان یک امر بدیهی است، از آن جهت که آنان نیز همانند همه ی ممکنات از جانداران؛ از مرگ برخوردارند، و لذا اگر این امر را به مبحث رسالت پیامبر مکرم اسلام ص تعمیم و تسری دهیمْ دیده خواهد شد که این جانشینی پس از ایشان نیز باید مصداق داشته باشد. چرا که وی نه تنها رحمت للعالمین: « وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (107) قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108) انبیاء»؛ که خاتم النبیین نیز بوده و می باشد: « مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا (40) احزاب».
تمام این مطالب اخیر یعنی ضرورت و لزوم جانشینی برای خاتم النبیینص؛. در واقع تا این جا ثابت شد که لازم است تا جامعه ی مسلمین و حتا جهانیان، پس از حضرت محمد ص به عنوان خاتم النبیین، از نعمت جانشینی وی به عنوان هادی خلق و البته مبتنی بر آیات قرآنی و سنت آن حضرت، هدایتگر مردم به سوی راه راست به اذن خداوند یکتا باشند. حال این که این جانشینی چگونه باید تحقق یابد یا در واقع تحقق یافته باشد تا راه آن حضرت به درستی پیموده شده یا بشود تا بین مسلمین جدایی نباشد و همه رو به سوی رستگاری داشته باشند و ...؛ و این که تبلور این امر آیا انتخابی است یا انتصابی،؟ امری است که موضوع این بحث می باشد. البته باید یادآور شویم که علاوه بر ضرورت امر جانشینی پس از پیامبر خاتم ص، این موضوع که چه کسی می تواند و باید جانشین وی باشد هم مقوله ی دیگری است که انشاءالله در مباحث بعدی در بطن همین مبحث بدان پرداخته خواهد شد.
نتیجه گیری این گفتار (گفتار نخست)
پس تا این جا و مرتبط با این بحث دو نتیجه به دست آمده است: 1) ضرورت جانشینی پیامبر 2) مصداق و شرایط جانشین پیامبر.