گفتار دوم: مرتبط با رخداد روز غدیر از حجة الوداع
هم اکنون جهت پیگیری موضوعْ باز می گردیم به مواردی از آنچه که در روز غدیر رخ داده است؛ یعنی آنچه که پیامبر مکرم اسلام ص در این روز و این مکان بیان فرموده اند.
« سال دهم هجرت که مسلمانان همراه پیامبر اکرم ص مراسم حج را به پایان رساندند و آن سال، بعداً حجة الوداع نام گرفت، پیامبر اکرم ص عازم مدینه گردید. فرمان حرکت صادر شد هنگامی که کاروان به سرزمین رابغ در سه میلی جحفه که میقات حجاج است، رسید امین وحی در مکانی به نام غدیر خم فرود آمد. آیه ی " یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ[1] (67) مائده نازل شد که ای پیامبر آنچه از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ کن، اگر این کار را نکنی رسالت خود را تکمیل نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد کرد. بدرستی که خداوند گروه ناسپاسان را راهنمایی نمی کند. "
دستور توقف در آن مکان صادر شد، همه ی مردم ایستادند. وقت ظهر هوا به شدت گرم بود. پیامبر اکرم ص نماز ظهر را با جماعت خواند سپس در حالی که مردم دور او را گرفته بودند، بر روی نقطه ی بلندی که از جهاز شتران بر پا شد، قرار گرفت و با صدای رسا خطبه خواند و سپس فرمود :" مردم نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم . من مسئولم و شما هم مسئولید."
سپس مطالبی گرانبها بیان کرد و فرمود:" من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم؛ یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت من، این دو هر گز از هم جدا نشوند. مردم؛ بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به آن ها کوتاهی نورزید که هلاک می شوید."
در این هنگام دست علی ع را گرفت و بلند کرد و به همه ی مردم معرفی نمود سپس فرمود:" سزاوارتر بر مومنان از خود آنان کیست؟ همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند".
پیامبر اکرم ص فرمود:" خداْ مولای من و من مولای مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم." [2]
بعد فرمود:" من کنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و ...[3] " ای مردم هر کس من مولای اویمْ پس این علی مولای اوست. خداوندا کسانی را که علی را دوست دارند، دوست بدار و کسانی که او را دشمن دارند، دشمن بدار و ... ".
سپس فرشته ی وحی نازل شد و آیه ی " الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3) مائده را نازل فرمود و آن روز در تاریخ اسلام جاودانه و حماسه ساز شد (شریفی صص 6-8).»
« با اتمام واقعه غدیر و ابلاغ وحی خداوندی به مردم بر اساس آیه مبارکه 67 سوره مائده توسط پیامبر مکرم اسلام ص مبنی بر تعیین علی ع به عنوان جانشین ایشان، گروهها و افراد مختلف به روشهای گوناگون بصورت آشکار و نهان با این امر مخالفتها نموده و توطئه هایی را چه در باقیمانده عمر پر برکت پیامبر ختمی مرتبت ص و چه پس از رحلت جانگداز وی، برای اینکه هدف غدیر امکان تحقق نیابد انجام دادند، همچون مخالفت آشکار، طرح ترور رسول خدا در جاده های کوهستانی بین راه مدینه، انعقاد پیمان سیاسی- نظامی برای بدست گرفتن قدرت و بالاخره نوشتن طومار دروغین و نفرین شده (دشتی. ص 62).»
« بدان لحاظ که آن سه مورد اول در دوران حیات رسول خدا ص بود و لذا با عنایت خداوند و آشکار شدن چهره مسببین و عاملین آن عقیم ماند و در اصل آنچه که به ماجرای سقیفه و غصب حق علی ع[4] و اقدامات دیگر همچون دستور جمع آوری و سوزاندن احادیث پیرامون غدیر[5] و قلع و قمع مخالفان خلافت به منظور نابودی و زدودن حماسه غدیر منجر شده (دشتی. ص 95) چیزی نبود جز مورد اخیر یعنی نوشتن طومار دروغین برای آنکه جانشینی پیامبر ص را انتخابی و شورایی[6]برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود جلوه دهند». که چکیده ای از آن چنین است :
« براستی که رسول خدا کسی را جانشین خود قرار نداده تا خلافت رسول[7] در یک خاندان مستقر نماند و دیگران هم از آن بهره ای ببرند و از شخصی به شخص دیگر همچون ارث منتقل نگردد و ... آنچه بر مسلمین در هر عهد و زمان لازم است آن است که بعد از مرگ هر خلیفه اصحاب حل و عقد دور یکدیگر نشسته، پس از تبادل افکار و مشورت در امور، آن کس را که شایسته تشخیص دهند زمام امور مسلمین را به او بسپارند و او را ولی امر مسلمین و صاحب اختیار بر اموال و نفوس آنان قرار دهند. زیرا صلاحیت و لیاقت برای این امر بر اصحاب حل و عقد است و آنان از تشخیص ولی امر عاجز نخواهند بود. و ... اگر کسی مدعی شود که خلافت و جانشینی رسول ارث است و بعد از او به دیگری منتقل می شود سخنی به گزاف گفته است. زیرا رسول فرموده است : ما گروه انبیاء ارث به کسی نمی دهیم و آنچه از ما می ماند صدقه است و ...» (دشتی).
نتیجه گیری این گفتار (گفتار دوم)
بایسته است بعنوان نخستین نتیجه گیری از مباحث اخیر گفته شود کلمه ای که در این متن بسیار نمود دارد و علاوه بر غصب حق علی ع ؛ موجب غصب فدک و خلع ید فاطمه س از آن بعنوان یک دستاویز می شود چیزی نیست بجز واژه ی " ارث ".
حال اگر این واژه ی " ارث " را مستمسک قرار داده و در طی قیاسی آن را روشن نماییم آنگاه نتیجه خواهیم گرفت که : از یک طرف حق در جانشینی پیامبر ص با علی ع در واقعه غدیر بوده، و از دیگر سوی این رخداد و شرح آن بعنوان یک " انتصاب " از طرف پیامبر ص تلقی نخواهد شد تا در برابر آن، این همه مخالفت و نهایتاً مبحث " انتخابی " بودن جانشینی پیامبر اسلام پیش بیاید و سپس با انجامش در جریان سقیفه، پیامدهای پس از آن در جامعه اسلامی تاکنون طرح و ترویج شده و دشمنان دین و ملتها، آن را ابزاری جهت تفرقه افکنی، آشوب و جنگهای فرقه ای بیابند و ...
[1]- این بخش از آیه ی کریمه می رساند که هر کس که مخالف این آبلاغ از سوی پیامبر مکرم اسلام ص که از سوی خداوند طی این آیه به وی وحی و او مامور به رساندن و ییان کردنش به مردم شده مخالفت یا دشمنی نماید و فرمان خدا را نبرد، همانا در زمره ی کافران است یعنی کسانی از مردم که خدا آنان را راهنمایی و هدایت نمی کند.
[2]- این سخن رسول خدا را می توان معطوف به بخش اول آیه 6 از سوره احزاب که بدان نیز ایمان داریم دانست مبنی بر اینکه: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا (6) احزاب».
[3]- این مهم از سخن پیامبر ص نیز بایسته است بر اساس بخش اخیر آیه 6 احزاب یعنی « و اولو الارحام ... » در این واقعه و یا ماموریت الهی رسول خدا ص بشمار آورده شود.
[4]- در اصل نافرمانی از دستور خدا .
[5]- البته باید یادآور شد که شیعه، حق را بایستی در آیات قرآن یعنی کتاب خدا جستجو نماید چرا که برابر این موارد چنانچه احادیث پیرامون غدیر هم از بین رفته باشد؛ آنچه که سراسر حق است و خداوند قول نگهبانی و نگهداری بر آن را داده و تا کنون نیز بدان عمل نموده است و هیچ زمان هم تغییر نخواهد کرد؛ همین قرآن کریم می باشد.: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (9) حجر ». کتابی که هیچ کس تا کنون نتوانسته در آن تغییری به وجود آورد. پس حق با قرآن و در قرآن است و لاغیر. کتابی که پیامبر بدان سفارش کرد و خواست که از آن و نیز عترتش فاصله گرفته نشود. از طرف دیگر قرآن کریم محور و اصل ثابت همه ی مذاهب اسلام است پس جهت تبیین این موضوع – جانشینی بلافصل پیامبر – و هر موضوع دیگری لازم می آید که به ان توسل و تمسک جسته شود که در یک جمله؛ آن هم با توسل و تمسک به کلام بحق الهی، « قرآن »، تبیاناً لکل شیئ (89 نحل) است.
[6]- . در حالیکه این ادعاها بر خلاف عمل خلیفه اول می باشد که طی نوشته ای بوسیله عثمان عمر را جانشین خود قرار می دهد (غدیر شناسی، ص 70) چرا که نه صحبت اصحاب حل و عقدِ مذکور در طومار است و نه به صورت شورایی مبادرت گردیده است. اضافه بر این مطلب و با توجه به حدیث و روایت مرتبط با ماجرای دوات و قلم که پیامبر ص خواسته تا مرتبط و بلکه مکمل این ماموریت یعنی ابلاغ جانشینی علی ع چیزی را برای صحابه و مومنین بنویسد تا پس از وی به گمراهی نیفتند؛ آنچه می توان گفت این است که شاید لقب و نسبت دادن هذیان گویی به پیامبر با توجیه غلبه ی درد بر وی توسط یکی از صحابه، بیش از سایر القاب مشرکان و کفار در دوران وحی همچون کاهن و مجنون و ... بودن، بر پیامبر مکرم اسلام ص سخت گرانتر آمده باشد. والله اعلم.
[7]- در خصوص این مطلب یعنی « خلافت رسول » به توضیحات بند « پ » از گفتار شانزدهم همین مبحث مراجعه شود.
گفتار سوم: مرتبط با مقوله ی ارث و عام بودن آن
گذشته از تصریحات و تأکیدات قرآنی در قالب احکام و حدود، باید واژه «ارث» را همچون بسیاری مفاهیم دیگر از قبیل عدالت، صداقت، امانتداری، وفای به عهد و ...که از جمله ی فضایل اخلاقی است؛ در ابتدای امر، آن هم از آن جا که بدیهی است و به روشنی با توجه به دانش و وسایل ارتباطی روزآمد می بینیم؛ لدا عام و فراگیر بشر در همه زمانها و سرزمینها به شمار آورده و بعد جهت تبیین موضوع مثالی بیاوریم.
از آنجا که قرآن کریم مورد قبول و وجه مشترک تمام مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی می باشد لذا لازم می آید نخست نگاهی داشته باشیم به کم و کیف مقوله ی ارث در این کتاب مقدس:
خداوند یکتا پیرامون ارث می فرماید: « لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا (7) نساء ». از این آیه مشخص می شود که اولن ارثْ در اسلام یک مقوله ای است که برای همه ی افراد بشر از جمله مومنین است؛ چه آن که خداوند دانا در آیه ی یک همین سوره، ناس و به عبارتی مردمْ را خطاب قرار داده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا (1) نساء». و دوم آنکه ارث از ماترک متوفی،برای فرزندان و خویشان اعم از زن و مرد است. خداوند یکتا سپس در آیات 11 – 12 و نیز 176 همین سوره یعنی نساء، چند و چون تقسیم ارث را که برای بازماندگان مذکور در آیه ی 7 است را به روشنی بیان می فرماید.
در ادامه در آیه ی 13، خدای یگانه، این آیات پیرامون ارث را که بدان ایمان داریم " حدود الله" می داند و لذا اطاعت از خویش و رسولش را در این زمینه واجب و نتیجه ی آن را بهشت و رستگاری می داند: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (13)نساء»، و در آیه ی 14 نتیجه نافرمانی از فرمان خدا و رسول و تعدی از حدود الهی را به روشنی بیان می فرماید و این که نتیجه ی آن چیزی نیست جز جهنم و عذاب خوار: «وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ (14)نساء ». همانگونه که در این باره در جایی دیگر نتیجه ی نافرمانی از خدا و رسولش را آتش جهنمی می داند که مصادیقش در آن جاویدانند: « قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا (22) إِلا بَلاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا (23) جن با توجه به آیات 24-28 ». بدیهی است که اگرچه ارث فراگیر بشر است؛ اما اولن و بالذات این حدود مرتبط با کسانی است که این کتاب به آنان رسیده است و بدان ایمان آورده اند. چه آن که عینینت این فراگیری برای کم و کیف تقسیم ارث متوفی در غیر مسلمانان تابع فرهنگ و قوانین هر کشور در این زمینه است.
نتیجه این که ارث از ماترک میت یا متوفی و احکام پیرامون آن عام و واجب است و فرمان بردن از آن ها نیز واجب است و چنانچه دیده می شود هیچ استثنایی در این آیات نیست به نحوی که مثلن پیامبر یا کسی دیگر از بردن سهم ارث یا وصیت پیرامون آن و یا رفع دین از طریق میراث و ماترک پس از مرگ، محروم و یا مستثنا شده باشد؛ مگر آن که پیامبر آنچه را که به او نسبت داده اند؛ بفرض، از جانب خود گفته باشد. در حالی که در پاسخ این فرض بایسته است گفته شود که خداوند یگانه در قرآن کریم فرموده که هیچ پیامبری نمی تواند از جانب خود آیه ای بیاورد مگر آن که به اذن او جل عظمته باشد: «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ (37) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ (38) یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ (39) رعد با توجه به آیات بعد. // وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ (78) غافر». و این یعنی نقد و نفی آنچه که در بالا آمد مبنی بر این که: از قول پیامبر ص نقل شده که: « ما گروه انبیا ارث به کسی نمی دهیم و آن چه از ما می ماند صدقه است ».
نتیجه گیری مبحث این گفتار (گفتار سوم)
نتیجه ی نخست برابر آیه ی 37 سوره ی رعد این که پیامبر خدا باید فقط پیروی آیات خدا را بنماید و نه پیروی هوا و هوس دیگران را، چرا که آیات خداوند همه دانش است و فراتر از آن چیزی نیست و این که پیروی هوای دیگرانْ باعث می شود که از سوی خداوند برای پیامبر، مولا و نگهدارنده ای نباشد. در حالی که پیامبر تا پایان عمر مبارکشان پیروی خداوند را نموده اند؛ چرا که خداوند یگانه تا تکمیل دین و اتمام نعمت و ابلاغ آیه ی 67 سوره ی مائده که دلالت بر مقوله ی جانشینی پس از او داشته و دارد، ولی و نگهدار وی بوده است.
نتیجه دوم این که استناد به این سخن – " ... ما گروه انبیاء ارث به کسی نمی دهیم و آنچه از ما می ماند صدقه است و ..." [1]– چیزی جز توجیه عمل برای رسیدن به هدف جانشینی پیامبر از طریق روش ابداعی انتخابیْ نمی توانسته بوده باشد. و از طرف دیگر این که این سخن « افترایی » بیش نبوده و نیست که به پیامبر نسبت داده شده است. « افترا »؛ مقوله ای که در قرآن مجید بدان و نیز نتیجه ی آن یعنی عواقب و پیامدهای افترای به دروغ اشاره شده است.
گفتار چهارم: در ارتباط با مقوله ی افتراء مبتنی بر آیات قرآن کریم
الف) خصوصیات افترا زنندگان
خداوند یکتا در آیه ی 105 سوره ی نحل می فرماید که افترا زنندگان به دروغ چه کسانی با چه ویژگی هایی هستند:« إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ (105)[1] نحل. » پس برابر این آیه مشخص می شود که کسانی که به نشانه ها و آیات خداوند ایمان نمی آورندْ به دروغ افترا می بندند. البته خداوند یکتا در ادامه در آیات 106- 109 همین سوره یعنی نحل نتیجه ی کفر پس از ایمان را بیان فرموده است. همانگونه که در آیه ی 104 نتیجه ی ایمان نیاوردن به آیات خداوند را بیان فرموده است که چیزی نیست جز این که این گروه نه تنها هدایت نمی شوند، بلکه برایشان عذاب دردناک نیز هست: «إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (104) نحل ». پس لازمه ی راهنمایی شدن، گرویدن به آیات خداوند است که همه در قرآن مبین می باشد.
ب) عاقبت افترا به دروغ
1 - این که خداوند یگانه آنان یعنی افترا زنندگان به دروغ را از ستمکارترین ها و در آخرت هم از زیانکاران می داند به نحوی که مورد لعنت و نفرین خدایند بدان جهت که از دیگر خصوصیاتشان بعنوان ظالم این است که هم از راه خدا باز می دارند و هم در پی کج جلوه دادن ان راه می باشند و هم اینکه از کسانی اند که به آخرت کافر می باشند و... :« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (18) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (19) أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ (20) أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (21) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ (22) هود. البته خداوند یکتا در ادامه در آیه ی 23 همین سوره نتیجه ی ایمان و عمل صالح را نیز بلافاصله بیان می فرماید. اینکه این گروه از یاران بهشت و جاویدان در آن می باشند: « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (23) نحل ». و این یعنی این که خداوند یکتا، دانای به تمام امور است و فقط ستمکاران را عذاب نمی کند بلکه به مومنین و صالحین نیز پاداش می دهد.
و همین طور است آیه ی 17 سوره ی یونس در این زمینه که چنین ستمکارانی از آنجا که مجرم و گناهکار به شمار می آیند، رستگار نمی شوند: « فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17) یونس ». و همین طور است آیه ی 93 سوره ی انعام در این رابطه.
2 – اینکه چنین افرادی که از کفارند نه تنها بار سنگین افتراهای دروغ خود را بر می دارند، بلکه بارهای سنگین دیگر را هم با بار خود برخواهند گرفت و لذا مومنین باید از کفار و پیروی راه آنها و انجام خطاها دوری نمایند چرا که بار خطاهای خود را خودشان بر خواهند داشت و نه دیگران: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (12)وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ (13) عنکبوت ».
3 – این که چنین کسانی رستگار نمی شوند. در واقع و به عبارت دیگر، مقوله ی افترا بستن به دروغ بر خداوندْ از جمله مواردی است که مانع رستگاری فرد می شود: « قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (68) قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (69) مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ (70) یونس.» برابر این آیات، هر کس که مشرک باشد و بگوید که خداوند فرزند گرفته است – سبحان الله – لذا نتیجه ی کارش این می شود که نه تنها در این جهان رستگار نمی شود، بلکه به خاطر کفرش؛ پس از مرگ عذاب نیز می شود.
4 – این که خداوند یکتا این رفتار افترا بستن بر خود توسط افترا زنندگان به دروغ را ناشی از گمان آن ها می داند و لذا بیان می فرماید که گمان آن ها پیرامون این رفتارشان در رستاخیز چیست،؟ به جهت باید متذکر و سپاسگزار فضل الهی بر خود بود:« قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلالا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59) وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (60)یونس.
[1]- جز این نیست که افترا می بندد به دروغ کسانی که به آیات خداوند ایمان نمی آورند. و این گروه، آنان دروغگویانند.
پرسش ( ادامه گفتار چهارم )
علاوه بر توضیحات اخیر پیرامون افترا، حال سوال این که چرا خداوند یگانه به طرح این موضوع پرداخته و از این نوع رفتار بر حذر می دارد؟
پاسخ
روشن است که جواب را باید در همان کتاب قرآن جستجو کرد که سراسر آن کلام و آیات خداوند یگانه است، آن هم دست کم به دلالیل زیر:
1 – زیرا خداوند یکتا قرآن و آیات آن را افترا نمی داند تا چنین رفتاری نسبت به آن بشود بلکه آن را تصدیق و تفصیل می داند و طی محاجه ای می فرماید که اگر کسی هست که قرآن را افترا می داند، لذا سوره ای مانند آن بیاورد اگر از راستگویان است هر چند که چنین کسانی از دروغگویانند و توانا بر این مهم نیستند: «وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (37) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (38) بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (39) یونس. و همین طور است آیات 12 -16 سوره ی هود و نیز 43-45 سوره ی سبا در این زمینه.
2 – از آن جهت که داستان های قرآن هم که از اخبار غیب است و بر پیامبر ص نازل شده است و بدان ایمان داریم، نیز افترا نمی باشدْ بلکه تصدیق و تفصیل و هم چنین هدایت و رحمت برای گروندگان می باشد. : «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأولِی الألْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111) یوسف.»
3 – زیرا که قرآن در برگیرنده ی هر موضوعی در هر زمان و مکانی از کوچک تا بزرگ و از پیدا تا پنهان است. آنجا که برای نمونه خداوند یکتا در این خصوص و مرتبط با اثبات قیامت این مهم را بیان می فرماید: « وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأرْضِ وَلا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْبَرُ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ (3) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (5) سبإ.»و همینگونه است آیات 61- 66 یونس در این زمینه.
پرسش
حال سوال این که بالاخره چه کسانی قرآن را حق می دانند و از افترا زدن بر آن می پرهیزند؟
پاسخ
جواب این سوال را باید در ایه ی 6 سوره ی مبارکه ی سبا یافت، مبنی بر این که تنها کسانی که دانش داده شده اند ، قرآن را حق می دانند که بر پیامبر فرو فرستاده شده است و در عین حال هم به راه خدای عزیز ستوده هدایت می کند : «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (6)سبإ .»
و البته پیش از هر چیز بایسته و لازم است که به آن ایمان آورده شود مبنی بر این که قرآن و همه ی آیات آن اعم از محکم و متشابه، از جانب خداوند یگانه است: « هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ[1] (7) آل عمران».
و باز البته باید افزود که لازمه ی ایمان آوردن به «قرآن» و اندیشیدن و خردورزی و ... در آنْ در سایه ی ایمان آوردن به سرای دیگر یعنی قیامت و نیز نگاهبانی بر نماز می باشد. یعنی عمل به یک فرع در کنار باور به یک اصل برای ایمان آوردن به قرآن. حال چرا ایمان به آخرتْ شرط ایمان به قرآن است را باید به طور خلاصه در این جستجو کرد که فرد اگر ایمان به آخرت داشته باشد ، به نحوی که خود را مسئول و متذکر این امر بداند که در آن سرای باید پاسخگوی تمام رفتارها و گفتارهای دنیایی خود باشدْ چرا که تنها خداوند یگانه مالک آن روز است، لذا هیچ گاه زیاده روی و ستمگری و بزهکاری و افترا و نسبت دروغ دادن به خداوند و رسول اوْ و انکار قیامت و ... را در زندگانی؛ پیشه ی خود نمی کند و به جای برگزیدن زندگانی دنیا، برای آخرت خود تلاش می کند و فرمان خدا و رسولش را می برد و ...؛ اما این که چرا نگاهبانی بر نماز نیز از شرایط ایمان آوردن به «قرآن» است را باید آن دانست که نماز ذکر یگانگی خداوند است آن هم در عمل و علاوه بر نظر که همانا شهادتین است. : « وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (92) انعام با توجه به آیه ی 93.»
نتیجه گیری این گفتار (گفتار چهارم)
نتیجه گیری این مبحث این که تا این جا ثابت شد این سخن یا این مدعا که :« ما گروه انبیا ارث به کسی نمی دهیم و آن چه از ما می ماند صدقه است»[2] افترایی به دروغ بیشتر نبوده است که به پیامبر نسبت داده شده است، چرا که لا اقل در قرآن از ارث سخن به میان آمده و خداوند هم پیامبر را تا پایان عمر؛ ولی و نگهبان بوده است؛ چرا که سخنی را از خود نگفته است بلکه تنها آیات الهی را به مردم رسانده است. باری، برای اثبات این استدلال در ادامه باز هم موضوع «ارث» را پیگیری خواهیم کرد تا به نتیجه ی مطلوب برای اثبات حق برسیم. ان شاءالله.
[1]- این که از منظر قرآن کریم که سخن خداوند یگانه است؛ اولواالالباب چه کسانی هستند را باید در آیات 179و 269 بقره/ 7 آل عمران با توجه به آیات 8-9 / 190 آل عمران با توجه به آیات 191-195/ 19 رعد/ 52 ابراهیم/ 29 صاد/ 9و 18 زمر جستجو نمود.
[2]- موضوع مطلب آخر از پاراگراف پایانی گفتار دوم.
گفتار پنجم: دنباله مبحث ارث
در بالا و مطالب پیشین[1] به آیاتی از قرآن کریم - سوره ی مبارکه ی نساء- مرتبط با کم و کیف تقسیم ارث از ما ترک یک فرد متوفا که در اصل حدود الله نام داشت و بدان ایمان داریم اشاراتی شد. هم اکنون در ادامه باز به واسطه ی آیات الهی این مبحث جهت رسیدن به هدف که به لطف خداوند یگانه تبیین و اثبات حق می باشد؛ پرداخته خواهد شد. البته همانطور که قبلن اشاره شد، این توسل و اعتصام به قرآن کریم و کلام دگرگون ناپذیر خداوند برای رسیدن به هدف مذکورْ از آن جهت است که این تنها کتاب و مستندی است که به عنوان محور و اصل؛ همه ی مسلمانان به آن اعتقاد داشته و دارند، و نیز تنها کتابی است که دستخوش تغییر و تحریف نشده و لذا می توان به آن برای اثبات حقْ از آن جهت که حق است و همه چیز از کوچک و بزرگ و پیدا و پنهان در آن می باشد، تمسک جست.پس؛ جهت نایل شدن به هر هدفْ از جمله هدفی که این مقاله در پی آن می باشد؛ لازم و بایسته است که تنها و تنها این کتاب یعنی «قرآن حکیمْ» ملاک قضاوت و اثبات حق قرار گیرد و نه هیچ کتاب دیگری. (به یاری خداوند یکتا و دانا. ان شاءالله تعالی)
باری، حال به برخی دیگر از واژه هایی که هم ریشه با ارث می باشد، آن هم مستند به آیات قرانْ پرداخته میشود:
1 – باید دانست که میراث آسمان ها و زمین همه برای خداست و این مالکیت ها و سهم الارث ها مجازی و مقطعی است، و در واقع یک ابزاری هستند برای این که انسان به خوبی از آن ها در جهت ساختن آخرت خود بکوشد که از جمله ی آن ها انفاق است به عنوان کوشش در راه خدا، و نه این که بخل و خساست را پیشه ی خود کنیم. « وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (180)آل عمران ». و همین طور است آیات 10 و 11 سوره ی حدید در این زمینه.
باید افزوده شود که میراث آسمان ها و زمین که برای خداست، صرفن از آن جهت نیست که او مالک همه چیز است و در واقع جز این هم نیست؛ بلکه از آن جهت است که زمین را از پس قومی ستمگر و گناه کار که مورد عذاب خداوند واقع شده اند، به قومی دیگر به ارث می دهد و لذا می فرماید و انتظار دارد که قوم اخیر با شنیدن آیات الاهی و تعقل ؛ راه راست را بپیمایند، تنها او را بپرستند و تنها او را بخوانند و تنها از او یاری بخواهند و کارهای شایسته کنند و از ستمگری بر خودشان و دیگران بپرهیزند و.... و گر نه سنت لا یتغیر خداوند در مورد آنان نیز جاری خواهد شد. یعنی همانا بخاطر ستمگری پیشه کردن، مشمول عذاب خداوندی قرار گرفتن و گروهی دیگر را به جای آن قوم آوردن و ... لذا باید از این ارث به خوبی برای رستگاری خود استفاده کرد « أَوَلَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (100) تِلْکَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْکَافِرِینَ (101) وَمَا وَجَدْنَا لأکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ (102) اعراف با توجه به آیات 59-99 و نیز آیات 103- 156 همین سوره یعنی اعراف)».
مرتبط با این بحثْ باز آنجاست که خداوند یکتا، کفار را به اصطلاح یکدل و جحت را بر همگان تمام می کند که دارایی و فرزندان کفارِ ِ به آیات الهی هیچ سودی به حال آنان ندارد؛ چرا که وارث تمام این ها نیز خداوند است و باید دانست که اگر کسی نگرشی این چنین یعنی سودمندی دارایی و فرزندان کفار برایشان را داشته باشدْ اشتباه است چرا که خداوند با کسی در این رابطه پیمانی نبسته است : « أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا (77) أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (78) کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (79) وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا (80) مریم.». چرا که تنها او یعنی همان «الله» است که زنده می کند و می میراند و هم او وارث هر چیزی است: « وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ (23) حجر ».
باری باید گفت که خداوند یکتا بهترین وارثان است و به هنگام نیایش و یاد او بودن، اجابت نیز می کند : « وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ (89) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ (90) انبیاء[2]» .
نتیجه این که ارث فقط از مالکیت یک فردْ به اقوام و نزدیکان و بستگانش پس از مرگش نمی رسد؛ و خداوند هم صرفن مرتبط با این بخش از موضوعْ، حکم و حدود برابر آیاتش ندارد، بلکه پیرامون اهل قریه ها و امت هایی هم که زمین را به خاطر ستمگری اقوام پیشین و مورد عذاب واقع شدن، به آن ها به ارث داده است؛ حکم و حدودی دارد که برای عدم تغییر این نعمتْ باید پیروی او و فرستاده اش را نمایند. در واقع خدای یگانه یک بار حکم و حدود مرتبط با ارثْ پس از مرگ یک نفر و پیرامون دارایی های به جای مانده از او را برای وراثش بیان می فرماید و این که به هر یک از بستگانش اعم از زن و مرد چقدر ارث می رسد (سوره نساء )؛ و یک بار هم جایی است که خداوند پس از هلاکت قومی، آن هم به خاطر ستمکاری بر خودشان که داستان هایش برای نمونه درسوره های یونس و هود آمده است؛ قومی دیگر را جانشین قوم قبلی می کند و در اصل خود خداوندْ از آنجا که میراث آسمانها و زمین برای اوست؛ لذا زمین را به گروه اخیر به ارث می دهد. به هر جهت نتیجه ی هر دو ارث مذکور این می شود که این دو گروه هدف، پیروی خدا و رسول او را بکنند و نه پیروی شیطان و هوای نفس خود را، تا این که ان شاءالله رستگار شوند و در آخرت هم وارد بهشت با آن نعمت هایش از سر فضل و رحمت گسترده اش گردند. و این مطالب یعنی اثبات این امر که میراث آسمان ها و زمین برای خداست.