سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

  گفتار دوازدهم: نتیجه گیری مباحث مطروحه تا این جا 

   تا این جا اولنْ لزوم موضوع «جانشین» پیامبر، آن هم فقط مرتبط با بحثْ مشخص شد. و دوم این که مشخص تر شد که جانشین پیامبر «انتخابی» است!!؟ اما سوالی که با توجه به آیات و مطالب مذکور پیش می آید این که: آیا این انتخاب و برگزیدن جانشین پیامبرْ همانگونه که پیامبران از جمله پیامبر اسلام را بر انگیخته، حق خود خداوند است تا دینش پایدار نگه داشته شود و امت اسلام از هادی بی بهره نباشند و ... ؟؛ یا این که نه، بر عکس این حق بندگان اوْ از مومنین است تا جانشینی برای پیامبر و یاری دین اسلام که تنها دین نزد خداست؛ پس از رحلت وی و قطع وحی، طی همان مقوله ی « انتخاب » و طی کم و کیف هایی با عنوان خلافت و خلیفه ی پس از رسول خدا ص برگزینند و به کار بگمارند و ...؟.

    به طور کلی، در پاسخ این پرسش باید گفت این موضوعی است که با توکل بر خداوند، در مباحث آتی تحت عنوان جانشین پیامبر خاتم ص؛ « انتخابی یا انتصابی » !؟ انشاءالله مورد بررسی و کنکاش قرار خواهد گرفت. اما به طور خاص و مرتبط با این سوال و این گفتار، باید گفت که کاملن روشن است که برای اقدام پیرامون هر یک از این دو مقوله یعنی برگزیدن و به کار گماردن جانشین پیامبر، « اختیار » داشتن شرط مهم و خدشه ناپذیر می باشد. همانگونه که لا اقل پیرامون ایجاد و انجام  مسوولیت ها و انتخاب و انتصاب مسئولان در هر نقطه ی جهان این مقوله را بطور بدیهی شاهد هستیم که تا اختیار و اختیاراتی تعریف شده نباشد، انتخاب و انتصاب های سازماندهی شده مرتبط با مسئولیت ها برای رسیدن به اهداف و آرمان ها، تحقق نخواهد پذیرفت.

 پس نتیجه این که مبحث "اختیار" در انجام انتخاب یا انتصاب بسیار مهم و به اصطلاح ذاتی موضوع است.

 پرسش

   اما سوال این که پیرامون دین خدا و تعیین جانشین پیامبر چه کسی می تواند « اختیار دار» باشد؟ ایا خدای قادر مطلق و متعال؟ یا بنده او که ضعیف آفریده شده: « ... وَخُلِقَ الإنْسَانُ ضَعِیفًا (28) نساء »، و مثل همه چیز و همه کس نیازمند او است؟ و نیازمند فضل و رحمت گسترده او در سراسر زندگی اش و ... « یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ?15? إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ ?16? وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ ?17? فاطر»[1].

پاسخ

بدیهی است که باز جهت یافتن پاسخ باید به سراغ آیات قرآن کریم برویم و در این زمینه از خداوند یکتا یاری افزونتر از پیش بخواهیم تا به نتیجه ی مطلوب پیرامون  بحث این مقاله برسیم، ان شاءالله

   خداوند یکتا در این زمینه که تنها خود او « اختیار» دارد و این امر را از آن جهت که « حکم» فقط برای اوست و به هیچ کس در واقع واگذار نکرده استْ چرا که او از یک سو یکتا و آفریننده و اختیار کننده و برگزیننده ی هر آنچه است که می خواهد؛ و از سوی دیگر این که همه ی این آفریده ها و مخلوقات به سوی او بازگردانده می شوند، این گونه می فرماید: « وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ و َیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (68) وَرَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ (69) وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الأولَى وَالآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70) قصص)».

 و یا آنجا که باز ضمن تاکید بر این امر، به روشنی بیان میفرماید که تخلف و نافرمانی از امر خدا و رسول او توسط هر زن یا مردی مومنْ مساوی است با گمراهیْ آن هم گمراهی روشن، چرا که خدای یکتا برای تصمیم گیری یا نافرمانی از فرمان خود و رسولش پیرامون آنچه که حکم کرده، به هیچ مومنی از زن و مرد اختیاری نداده است : « وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِینًا (36) احزاب ».

    پس نتیجه این که اختیار دار دین اسلام فقط خود خداوند یعنی « الله » است و همه ی مومنین اعم از مرد و زن باید در این زمینه فرمان خدا و رسول او را ببرند و از نافرمانی آنها بپرهیزند که در غیر این صورت باید تبعات آن را که گمراهی است بپذیرند، چرا که خداوند برابر این آیات، اخیتاری برای دینش به کسی تفویض و واگذار نکرده است.حتی به پیامبر ص  نیز می فرماید که بگو من پیروی آنچه را می کنم که به من وحی می شود چرا که من نیز بشری مثل شما هستم: « وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (107) قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108) انبیاء با توجه به آیات 109-111. // قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (6) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8)فصلت» . توضیح این که در اینجا و برابر آیه ی 7 سوره فصلت با توجه به بخش پایانی آیه ی 6 همان سوره، معنایی از این که چه کسانی می توانند مشرک باشند هم روشن می شود.

  از سوی دیگر طی توضیحی باید گفت البته اینکه انسان فی نفسه و برابر سرشت الهی و بعنوان یک ویژگی، هر چند که اختیار هم دارد، اما به لحاظ ترکیبی بودن، مشمول جبر هم می شود یعنی هم مختار است و هم مجبور، و مجبور بودن او به امور تکوینی بر می گردد، مثلن اینکه او مجبور است که از طریق نعمت بینایی و عضو چشم ببیند، اما احتیار و در واقع مختار بودن او بدان سو بر می گردد که با این عضو چه ببیند و لذا اینجاست که موضوع پاداش و کیفر اعمال هم خود را می نمایاند و ... بدین طریق است مرتبط با امر دین اسلام و احکام و حدود و تکالیف آن، یعنی فرد مختار است که اسلام را که تمامن طی آیات قرآن تبیین شده را بپذیرد یا نپذیرد؛ اما وقتی پذیرفت ناگزیر از این و بعبارتی مجبور است که مراعات کننده ی احکام و حدود و شعائر الهی، اوامر و نواهی و ... آن باشد و ...: «- لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256) بقره».


[1]- اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است.و اگر بخواهد شما را مى ‏ب رد و خلقى نو [بر سر کار] مى ‏آورد.و این [امر] براى خدا دشوار نیست.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:8 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار سیزدهم : مبحث جانشینان پس از  حضرت علی ع

      برابر آیات کریمه ی قرآن و نیز رخداد غذیر در حجة الوداع بشرح مذکور؛ تا اینجا روشن شد که جانشین برحق و بلافصل پیامبر مکرم اسلام ص بعنوان ولّی مومنین پس از او کسی نمی توانسته باشد جز حضرت علی ع. و از آنجا که در دل آیات ذکر شده در متن نیز سخن از اولو الارحام و نیز برتری برخی بر برخی دیگر و حتی برتری آنها بر دیگر مومنینْ که همه در کتاب خدا مسطور است؛ لذا می توان چنین نتیجه گیری و حتا دست کم فرض نمود که جانشینان پس از حضرت علی ع هم کسانی نبوده و نمی توانسته باشند جز اولیاءالله و امامان یازده گانه ی دیگر از دودمان او که همانا از نسل پیامبر مکرم اسلامند که در واقع این امر تحقق یافته ی سوره ی کوثر می باشد. و البته امام دوازدهم زنده و غایب می باشند تا آن زمان که اراده ی خداوند بر این قرار گیرد که ایشان ظهور پیدا کنند. و این موارد یعنی این که اولن موضوع جانشینی پس از جانشین پیامبر مکرم اسلامْ خود نیز یک ضرورت است که بایستی در طول این جانشینی باشد، چرا که برابر سنت لا یتغیر خداوند جامعه هیچگاه نباید و نمی تواند که خالی از هدایتگر الهی باشد: « وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (7) رعد»؛    چه آن که برابر همین سنت، امت ها هم هیچ گاه تا خاتم النبیین ص بدون رسول نبوده اند : « وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (47)یونس». و دوم این که از آن جهت است که دانسته شود که این امر نه تنها یک فرضیه نمی تواند به شمار آید بلکه یک حقیقت است که بایستی جاری باشد، چرا که در امتداد رسالت پیامبران و پس از نبوت ختمی مرتبت حضرت محمد ص می باشد، که همانا با رستگاری فرد و افراد در هر زمان و مکان سر و کار دارد.

پرسش
     اما این مطلب علاوه بر این توضیح کوتاه و این که این جانشینان باید از اولوالارحام باشند چرا که در کتاب مقدس قرآن از این موضوع سخن به میان آمده است،؛ پرسش هایی را در دل خود دارد مبنی بر این که:

1- چرا دوازده امام؟ آیا این امر دارای پیشینه بوده است؟.

2- چگونه طول عمر امام دوازدهم تا زمان ظهور ایشان به اراده ی خداوندی قابل توجیه و توضیح است؟

3- این که چرا بر خلاف رخداد غدیر که پیامبر ص به فرمان خداوندْ جانشین خود را معرفی نمود، در مبحث امامت و جانشینان پس از حضرت علی ع این موضوع به چشم نخورده اما سنت الهی قرار داده شدن هادی و در اینجا به معنای همان ولّی مومنین یا ائمه ی هدی آن هم از نسل و دودمان پیامبر اسلام ص تا امام دوازدهم ابا صالح المهدی عج جاری بوده است؟

پاسخ
   
همانطور که بارها اشاره شد؛ هم اکنون نیز تاکید و تصریح می گردد که پاسخ را باید در همان کتاب قرآن و آیات آن جستجو نمود چرا که اصل ثابت در اعتقادات مسلمانان است که آیات این کتاب بر پیامبر ص بواسطه ی فرشته ی وحی – روح الامین- (193 شعراء)[1] از سوی خداوند طی مدت بیست و سه سال برای مردم و عالمیان نازل شده است و خود خداوند هم حافظ آن بوده و می باشد (9 حجر ).

پاسخ پرسش اول یا سوال(1)   { چرا دوازده امام؟ آیا این امر دارای پیشینه بوده است؟} 

  در خصوص پاسخ پرسش نخست باید گفته شود که این موضوع در قرآن نیز بدان اشاره شده است. آنجا که خداوند یکتا مرتبط با بنی اسراییل می فرماید: « وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لأکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلأدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (12) مائده با توجه به آیه ی 13.» . نکته ای مهم که از این آیه به دست می آید و باید چراغ راه مومنین باشد این که خداوند در این آیه به صراحت بیان می فرماید که چه زمانی با گروندگان است و از گناهان آنان در می گذرد و وارد بهشت شان می کند و...؛ آری آن زمان که نماز به داشته، زکات پرداخته، به فرستادگانش گرویده و ... همینطور است پیرامون حواریون حضرت عیسی ع آیات 52-54 سوره ی آل عمران با توجه به آیات 49-51.

   البته باید گفت که به عدد دوازده در چند جای دیگر قرآن نیز اشاره شده است که این مهم ْ حکمت و اهمیت این مقوله را می رساند. که در این ارتباط می توان به آیات 159 -160 اعراف / 60 بقره و 36 توبه اشاره کرد.

  از سوی دیگر با عقل هم همخوانی ندارد که تعداد امامان خارج از شماره باشد، آن هم به این دلیل که اولن هر کس می تواند ادعای چنین امری را بکند و دوم این که اگر امام به اراده ی خداوند یکتاْ غایب نشود، لذا حکام جور و سست ایمانان، همانند سایر ائمه وی را مورد آزار و اذیت قرار خواهند داد و به زندان خواهند انداخت و به شهادت خواهند رسانید و ... بنابراین لازم  می آید وقتی سخن از این می شود که این ائمه در طول یک دیگر به عنوان جانشینان خاتم النبین ص و وارث پیامبران و حجت خدا بر خلق؛ توسط خود خداوند یکتا برگزیده می شوند، لذا برای آن که دانسته شود که این حق است و همه ی این ها هم به عنوان جانشینان پیامبر ص از طرف خدا برای هدایت مردم در هر زمان و سرزمین برگزیده شده اند؛ پس لازم می آید که خداوند یکتا برای این خواست (اراده) و کارش ( فعلش ) هم امری خارق العاده را قرار دهد تا برای گروندگان و باورمندان از خردمندان روشن تر شود که به راستی این ها همه از سوی او (الله) برای راهنمایی مردم انتخاب و برگزیده شده اند؛ که مصداق این امر خارق العاده در مورد مقوله ی امامت چیزی نیست و نمی تواند باشدْ جز همان طولانی شدن طول عمر با برکت و خجسته ی امام دوازدهم عج بعنوان ولّی مومنین و التبه تا زمانی معلوم که به اذن و ارده حضرتش جل عظمته ظهور پیدا کنند،  و بدیهی است که یکی از شرایط آن دست کم این می باشد که مردم، ضمن ایمان و عمل صالح؛ پرهیزگار نیز باشند تا مبادا تکذیب وی نموده و یا او را به شهادت برسانند.

    حال سوال این که آیا با این موضوع خارق العاده بودن  طول عمر امام زمان عج که خود معجزه ای الهی باید به شمار آید که او توانا بر تمام امور است؛ جای آن نیست که اگر به همین نحو در زنجیره ی امامت امت و ولایت مومنین به عقب بازگردیم، آن وقت اعتراف نماییم که آری واقعن حضرت علی ع جانشین برحق و بلافصل پیامبر مکرم اسلام ص بوده است؟ در واقع آیا با این موضوع به  حقانیت حضرت علی ع در جانشینی خاتم النبیین نمی رسیم. به امید آن روز که این سوره به اراده خداوندی که کلام بحق او است، متحقق شود:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (1)وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (2)فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (3) نصر ». و ... حال به یاری خداوند یکتا با این مختصر به پاسخ پرسش دوم نزدیکتر خواهیم شد.



[1]- با توجه به آیات 192-199 آن یعنی شعراء


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:6 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

پاسخ پرسش دوم {چگونه طول عمر امام دوازدهم تا زمان ظهور ایشان به اراده ی خداوندی قابل توجیه و توضیح است؟}. (ادامه گفتار سیزدهم) 

     تا اینجا روشن شد که خداوند یکتا برای هدایت مردم به سوی راه راست که همانا راه اسلام است، هادیانی را قرار داده که یا رسولانش تا پیامبر مکرم اسلام ص بوده اند و یا امامان ، که آخرین این امامان از جانشینان برحق پیامبر عظیم الشان اسلام ص ؛ صاحب الزمان عج امام دوازدهم می باشد. بدیهی است که این هادیان بدان واسطه که به فضل و رحمت خداوند، خودشان هدایت یافته اند، لذا  می توانند دیگران را هم به عنوان راهرو، رهبر باشند تا به سوی یکتا پرستی و رستگاری راهنمایی نمایند. پس لازمه ی راهنمایی کردن دیگران در گرو هدایت یافتن از سوی خداوند است: « وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ (21) ابراهیم.»

   از طرف دیگر در جریان بحث مربوط به پاسخ پرسش نخست روشن شد که خداوند یکتا با غایب قرار دادن امام زمان عج آن هم در عین زنده بودن طی سده های گوناگون تا کنون و تا آینده و تا هر زمان که صلاح بداند، یک کار خارق العاده که تنها از اعجازهای اوست و تنها او بر این کار توانا است و نه هیچ کس دیگر ؛ انجام داده است که نیازمند یک اندیشه و خرد ورزی می باشد تا دانسته شود که این ها همه از سوی خداوند برای هدایت مردم زمانه به سوی راه راست آن هم مبتنی بر کلام مقدس او (الله) که بر پیامبر مکرم اسلام ص نازل شده است، برگزیده شده اند. هم اکنون باید دید که آیا در قرآن کریم که همان طور که اشاره شد از کوچک تا بزرگ همه چیز در آن ثبت و آورده شده است؛ از این موضوع طولانی شدن عمر برای هر کس و در هر زمان که بخواهد سخنی به میان آمده است یا خیر؟ به نحوی که بتواند بر این امر دلالت کند که این کارها نه تنها بر خداوند آسان است که دارای پیشینه نیز می باشد.

 نخست باید گفت که تنها جماداتند که تا آنگاه که خداوند بخواهد عمرهای طولانی دارند[1]، در مورد انسان هم هر کس خودش بهتر از دیگران می داند که دوست دارد عمر دراز همراه با تندرستی و نیرومندی و ... داشته باشد. پس این یک امر فراگیر است. امری که خداوند یکتا مرتبط با یکی از ویژگی های یهود از آن در قرآن کریم سخن به میان آورده است: « وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ (96) بقرهبا توجه به آیات 92-95».

   اما مرتبط با مصادیق عمرهای طولانی از بنی آدم بر اساس گفتار دگرگون ناپذیر خداوند یعنی آیات قرآن مجید که بدان ایمان داریم می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف ) آنجا که خدای یکتا در سوره ی مبارکه کهف پیرامون اصحاب کهف می فرماید:« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا (9) إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (10) فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا (11) ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا (12) کهف». سپس خداوند یکتا در ارتباط با آیه ی یازده فوق؛ طی آیه  25 همین سوره از مدت اقامت اصحاب کهف در غار که سیصد و نه سال است، سخن به میان آورده: « وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا (25) کهف با توجه به آیات9-27 ».

ب ) مورد دیگرآنجاست که خداوند یکتا طی بیان داستان نبوت حضرت نوح ع به این موضوع مبنی بر این که او به اراده ی حضرتش جل عظمته، عمر نهصد و پنجاه ساله یافت اشاره می فرماید: « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (14)فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ (15) عنکبوت ».  

پ ) و مورد سوم آنجاست که خدای یکتا برای نشان دادن حقانیت وقوع قیامت و زنده شدن مردگان به این موضوع اشاره می فرماید: « أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (259) بقرهبا توجه به آیه ی258»

    نتیجه این که یکی از این دو مورد اخیر مربوط به طویل المدت بودن عمر اصحاب کهف است در غار و البته در حال خواب که خداوند یکتا پس از سیصد و نه سال دوباره آنان را زنده بر انگیخت و سپس به سوی خود باز گردانید. که این خواب و  برانگیختن دوباره ی آنان دلالت بر رستاخیز و وقوع آن که هیچ تردیدی در آن نیستْ نیز  دارد (21 کهف) . و همینطور است مورد سوم که به کل اشاره به چند و چون رخ دادن رستاخیز دارد با میراندن طویل المدت یک فرد طی صد سال و زنده برانگیخته نمودن دوباره ی او در همین دنیا (259 بقره). همانگونه که آیه ی 260 بقره پیرامون حضرت ابراهیم ع به این موضوع پرداخته است. و ذکر این دو مورد بدان معناست که خداوند یکتا و توانای به امور، صرفن مرتبط با این که قیامت به پا خواهد شد، آیاتش را بر بنده اش حضرت محمد ص فرو نفرستاده است، بلکه به صورت عینی نیز برای کسانی  همچون مصادیق آیات 259-260 بقره که از خداوند یکتا در این زمینه پرسش نموده اند، نسبت به اثبات کم و کیف وقوع قیامت؛ حضرتش جل عظمته که قادر بر هر امری می باشد اقدام نموده است و نتیجه ای که می توان از این مهم گرفت این که پرسش کردن پیرامون اصول دین و تبیین آن از چه جایگاهی برخوردار است. امری که خداوند یگانه برابر  دو نمونه فوق و مرتبط با اصل معاد نسبت به دادن پاسخش مبادرت ورزیده و آن را برای پند گرفتن مردم در هر زمان نشانه ای قرار داده است که در قرآن کریم مسطور می باشد . اما؛ مورد دوم مربوط است به نخستین پیامبر اولواالعزم الهی یعنی حضرت نوح ع که نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود در عین زنده بودن زیست و ماموریت داشت که آنان را به سوی توحید و انذار از قیامت فرا خواند، که ایشان نیز به سوی خداوند یکتا برابر سنت آفرینش بازگشت نمود. و همانطور که خداوند یکتا در آیه ی 15 عنکبوت فرموده است این موارد نشانه هایی برای جهانیان است، لذا پرسش این که آیا این آیه نمی تواند نشانه ای باشد بر این که این کار بر خداوند یکتا آسان است که طی اعجازی و امری خارق العاده؛ آخرین هادی خود بر خلق را تا زمانی معلوم طول عمر ببخشد و نهایتن به سوی خود باز گرداند. به راستی که قرآن کریم در برگیرنده ی هر موضوعی در هر زمانی هست. فقط باید به تمام آیات آن ضمن ایمان به آخرت، و نگهبانی بر نماز؛ ایمان آورد شود تا خداوند نیز با هدایت فرد، دانش کتاب را به وی عطا نماید. انشاءالله : « وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (92 انعام) ».

   نکته ی شایان ذکر این که برای وقوع چنین اموری خارق العاده[2] که همانطور که اشاره شد در قالب اعجاز خداوندی امکان پذیر و گویای توانایی او در انجام امور است؛ این می باشد که باید یک چیز یا یک کسی وجود داشته باشد تا این مشمولِ عمرِ ِ دراز شدن تا زمانی معین، به او تعلق بگیرد و گرنه اگر جز این باشد یا بوده باشد، این امر مصداق پیدا نخواهد کرد. در واقع حضرت نوحی ع بوده است که نهصد و پنجاه سال عمر کرده و برای هدایت قومش به راه راست در میان آنان زیسته و رسالات خداوند را به آنان رسانده است. و همینطور اصحاب کهفی بوده اند که سیصد و نه سال در غار به خواب رفته اند و سپس دوباره به اراده ی خدواندی برانگیخته شده اند؛ و لذا حضرت مهدی ایی عج بوده و هست و تا زمانی معلوم خواهد بود، که به عنوان آخرین حجت خدا بر مردم و با توجه به موارد مذکور از طول عمر برخوردار شده است. آری و باری؛ انشاءالله که از یاران راستین او به سوی خدا باشیم و او (الله) ما را به عنوان یاری از یاران آن حضرت عج برای یاری دینش یاری نماید. آمین یا رب العالمین.  

    البته آنچه باید افزوده شود اینکه ما این امر برانگیخته شدن دوباره ی هر کسی که می آرامد را به روشنی مرتبط با خود و دیگران در هر بامداد پس از آرمیدن شامگاهان یا حتا طی روز هنگام همان خوابیدن می بینیم: « وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23) روم »،  و این بدان معنی است که خداوند یگانه، توانا بر هر کاری و فوق بندگانش است و این که در نهایت او همه را با یک مرگی به سوی خود باز می گرداند و ... حال نتیجه اینکه تمام این ها؛ یعنی این که همه چیز از کوچک تا بزرگ در قرآن کریم هست.البته پیرامون این موارد باید یادآور شد که تحقق همه ی این ها، همانند سایر امور، به اراده و خواست خداوند دانا و توانا وابسته است: « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82) فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83) یاسین ».



[1]- البته باید گفت منظور آنچه است که در اصل ِ خود جماد است مثل سنگ و ...؛ و نه آنچه که جان داشته و پس از مرگ و میرایش که امری طبیعی این نوع موجودات همچون انسان می باشد و به صورت جماد یعنی جسم بی جان بعد از مرگ در می آید نمی شود چرا که اگر دفن نشود بوی تعفن آن را در بر می گیرد که مایه ی گریز دیگران است و این یعنی تلاشی و فرسوده شدن تمام اعضای افراد انسانی بجز استخوانها حتا اگر به خاک سپرده شود، که البته این روند تا زمان زنده برانگیخته شدن همه و قیام برای الله و بازگشت به سوی او و حساب و کتاب و دیدن نتیجه ی اعمال و ... در سرای دیگر که تنها او یعنی «الله» از زمان وقوعش آگاه است ادامه دارد.

[2]- آنچه لازم است افزوده شود اینکه تمام امور اعم از عادی یا آنچه که عادت نام دارد که مثلن خورشید از شرق طلوع و از غرب غروب نماید و همینطور امور خارق العاده همچون موارد فوق که بدان اشاره شد یا سرد و سلامت شدن آتش به فرمان الهی بر حضرت ابراهیم ع و ... همه ناشی از اراده و فعل خداوندی می باشد و اینکه تاکید بر این می شود که امور خارق العاده همانگونه که در متن گذشت بدان خاطر است که تنها خدای یکتا قادر بر این امر می باشد و نه کسی جز او. چرا که بسیط است و اگر به بندگانش هم به خاطر انجام یک حرکت مثلن ورزشی گفته شود که کاری خارق العاده می کند این مقطعی است چرا که هم آن را در طی تمرین های گوناگون انجام داده و هم اینکه مشابه یا خارق العاده تر از آن در زمان و مکان دیگری می شود که انجام شود و هم اینکه روزی همانگونه که می بینیم این کار خارق العاده ی بنده ی مفروض خدا، رو به ضعف می گذارد و روزی هم مرگ او را در خواهد ربود و ... این یعنی مرکب و چند بعدی بودن موجودات از جمله انسان که همه آفریده ی اوییم و او انسانها را بر اساس توانایی های گوناگون و وصف ناپایان پذیر آفریده است و به سوی خود پس از مرگ بر می گرداند و ....


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:5 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

پاسخ پرسش سوم (ادامه گفتار سیزدهم(  

پرسش سوم این بود که چرا امام علی ع امام پس از خود را معرفی نکرد و به همین ترتیب تا امام دوازدهم ع ؟

     به طور خلاصه و فشرده باید گفت که پاسخ این پرسش به مقوله ی وحی باز می گردد. به عبارتی یعنی اگر پیامبر مکرم اسلام ص که خاتم النبیین است و بدان ایمان داریم؛ آمدند و برابر آیه ی 67 سوره ی مائده در روز غدیر از حجة الوداع، حضرت علی ع را به عنوان جانشین و ولّی مومنین پس از خود به دستور الهی معرفی کردند؛ از آن جهت بود که به ایشان همانند سایر آیات قرآن، این آیه هم برای رساندن به مردم به ایشان از جانب خداوند یگانه وحی  و نازل شده بود و  از آنجا که با بعثت ایشان، دین تکمیل و نعمت تمام شده بود، لذا بدیهی می نمود که وحی هم قطع شده باشد آن هم به آن خاطر که دیگر مقرر و مقدر الهی نبود که پس از ایشان رسولی بیاید که به وی وحی شود. و از این جهت است که قرآن کتاب آخرین است. پس پیامبر مکرم اسلام ص هم براساس همین وحی، علی ع را به دستور پروردگار به عنوان جانشین خود به مومنین در رخداد غدیر معرفی نمودند.

     هم اکنون نتیجه گیری این که وقتی امر وحی قطع می شود، لذا هیچ کس از ائمه نمی توانسته امام پس از خود را به مردم معرفی نماید. چرا که این تنها خداوند است که به همه ی امور از پیدا و پنهان دانا و بیناست و او همانطور که در آیه ی 13 شورا گذشت، افرادی را برای دینش و برپا داشتن آن بر می گزیند، که این امر به عنوان جانشینان پیامبر  ص که همان اولیاءالله و ائمه ی دوازده گانه باشند از حضرت علی ع شروع شده و به امام زمان عج که تا زمانی معلوم و معین که تنها خداوند یکتا از آن آگاه است، و زنده و غایب می باشد، پایان پذیرفته است.

  البته پیرامون موضوع وحی باید گفت که خدای یکتا در قرآن کریم از سه نوع وحی سخن به میان آورده است. چرا که او با کسی از بشر سخن نمی گوید، و آنچه که مورد بحث بود که با نبوت حضرت ختمی مرتبت ص مشمول انقطاع گردیده است، همان نوع سوم  وحی می باشد. یعنی این که خداوند به واسطه ی فرشته ی وحی – جبراییل (97 بقره) ، روح الامین (193 شعراء )– آیات خود را که همه در قرآن مبین است بر پیامبرانش تا پیامبر خاتم ص فرو می فرستاده است تا آنها ضمن خواندن و باور داشتنْ به مردم امت خود نیز برسانند تا به اذن و فضل الهی ایمان آورده: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (100) یونس »؛    هدایت و از رستگاران گردند، در حالی که دو نوع دیگر وحی می تواند همچنان از سوی حضرتش جل عظمته آنگونه که بخواهد وجود داشته باشد: « وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51) وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلا الإیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ (53) شورا. »  

   نتیجه اینکه در تمامی امور باید آیات قرآن را پیروی نمود و یادآور این نکته شد که البته ائمه معصومین ع هر یک از امام هادی و ولی مومنین پس از خود به طریق دو مورد نخست مذکور در آیه ی 51 شورا به فضل الهی مطلع بوده اند؛ و لذا خواست و اراده ی خداوندی در مورد این برگزیدگان دوازدهگانه ی خود پس از رسول خدا حضرت محمد ص در طی زمان و با شهادت یا وفات هر یک از آنان متحقق می شده و برای مردم و مومنین زمانه عینیت می یافته که امام زمان و ولّی آنان کیست و ... این یعنی همان عترت پیامبر ص که در روز غدیر از حجه الوداع؛ ایشان پس از کتاب قرآن بدان به مومنین فرموده بود تا پایبند بدان باشند و آن را ماترک او بدانند و ترکش نگویند و به همگنان و آیندگان بگویند و ... بر حقانیت این امر و اراده ی الهی در این زمینه اینکه، چنانچه به تاریخ نظری بسیار اجمالی داشته باشیم خواهیم دید که خلفای جور هم در جهت به شهادت رساندن و یا محصور و محبوس نمودن این معصومین ع تا امام یازدهم اقدام می نموده اند و ...


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:4 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار چهاردهم: جانشینی پیامبر اسلام ص؛ انتخاب یا انتصاب ؟  

     باری؛ تا اینجا و بر اساس آیات الهی قرآن کریم مرتبط بود با تحلیل « شرعی » جانشینی پیامبر خاتم ص، اما برای روشنتر شدن موضوع به لحاظ « عقلی » لازم می آید تا موارد از این منظر نیز مورد کنکاش قرار گیرد به نحوی که ان شاءالله برای همه ی مردم جهت تصمیم گیری و تشخیص حق از باطل قابل فهم باشد، چرا که همه ی مردم از این نعمت الهی عقل به عنوان محور ثابت انسانیت برخوردارند.

 پیش از پیگیری این مطلب،باید افزوده شود که تا کنون به لطف خداوند یگانهْ  و مرتبط با این بخثْ دو موضوع بر اساس آیات قرآن کریم بصورت حداکثری و نیز تحلیل های عقلی در موارد مربوطه مورد بررسی و اثبات قرار گرفته است.

1- لزوم جانشینی پیامبر اسلام ص بعنوان ولّی مومنین پس از او.

2- شرایط و مصادیق جانشین پیامبر ص در زمانهای گوناگون تا وقتی معلوم.

 هم اکنون به لطف الهی قصد بر این است تا طی این گفتار به موضوع سوم مرتبط با و در ادامه ی دو مورد قبل پرداخته شود مبنی بر اینکه:

3- آیا مقوله ی جانشینی پیامبر اسلام حضرت محمد ص، « انتصابی » است یا « انتخابی » ؟  

    برابر آیه ی 13 سوره ی شورا گذشت که خداوند یکتا هر کس را که بخواهد به سویش بر می گزیند، هم اکنون لازم می آید تا موضوع با استفاده از واقعیات روزمره که مبتنی بر تحلیلات عقلی ناشی از مشاهدات و بدیهیاتی که فراگیر همه ی انسانهاست مورد بررسی قرار گیرد. ان شاءالله.

  اگر درنگ و نگاهی به بحث ارث داشته باشیم پی خواهیم برد که یک شخص که خود را مالک[1] دارایی هایش می داند حسب فرامین شرعی، موازین قانونی و یا سنتهای متعارف هر قوم و قبیله بر اساس جهان بینی حاکم و با توجه به بداهت مرگ نزد همه به اختیار و با شرایطی همچون سلامت عقل جهت تعیین تکلیف ماترکش اقدام به وصیت که در قرآن کریم نیز از آن بعنوان یک فریضه و حقی برای پرهیزگاران ذکر بمیان آمده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ (180) فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (181) فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (182) بقره »؛   می نماید،[2] آن هم پیرامون مواردی همچون:

-نوشتن وصیت نامه و یا وصیت به صورت شفاهی.    

-فهرست اموال مورد مالکیت.  

-تعیین وصی با ذکر نام.  

-تعیین نحوه تقسیم ارث[3] 

-سفارشهایی جهت وراث.

- بیان کتبی و یا شفاهی مرتبط با بدهی ها و دیون مادی و معنوی همچون فرایض دین، کمک به همنوعان و ...

 

از این موارد بر می آید که موصی دست کم به وسیله این نوشته:

نخست: تکلیف اموال و دیون خود را مشخص نموده است.

دوم: شخصی را با شناخت کامل از اوصافی چون درستکاری، راستگویی و ... با ذکر نامش به عنوان وصی خویش برگزیده است.

سوم: در پی این انتخاب و برگزیدن، در واقع موصی به نحوی  وصی خود را جهت انجام و اجرای وصایای مکتوبش، نصب و بر گماشته است.

چهارم: اینکه همه این موارد حتی انتخاب و انتصاب وصی توسط موصی یکجا انجام شده است و وصیت نامه ی مکتوب تنها حکم معرفی و اعلام مندرجات آن و از جمله معرفی فرد جانشین انتخاب و انتصاب شده بعنوان وصی را برای اعلام به دیگران و انجام وصیت نامه برابر محتوای آن با لحاظ شرایط شرعی و قانونی بیرونی مربوطه[4] دارد.

نتیجه اینکه به ترتیب، انتخاب و انتصاب یک فرد توسط فردی دیگر برای انجام کاری پس از مرگش که اختیارش را داشته و تا زنده استدارد عیناً یکی است. آنچه که این میان رخ می نماید همانا معرفی وی یعنی همان وصی به مردم بعنوان جانشین و مثلاً در همین قضیه یعنی مقوله ی ارث برای وراث و بازماندگان می باشد آن هم به منظور تعیین تکلیف یک چیزی یا چیزهایی مادی اعم از زمین و ساختمان و جواهرات و ... که اختیار دارش بوده و حالا یعنی پس از مرگش حکم و عنوان ارث و ماترک او را برای وراثش دارد و ... 

 هم اکنون اگر این موضوع خاص را به دین مبین اسلام بعنوان اعم همه مسایل تعمیم و تسری دهیم مبنی بر پذیرش این نکته که  دین نزد خداوند یکتا  اسلام  می باشد ( 19 آل عمران ) و به همین نحو خداوند یکتا علاوه بر مالکیت همیشگی کل هستی، متولی و صاحب اختیار دین مبین اسلام نیز می باشد، بنابراین لازم می آید همان خداوندی که این صفت را با اختیارات و رهنمودهایی در بشر نهاده تا برای تعیین تکلیف اموالش اقداماتی همچون انتخاب وصی را بعمل آورد پس به طریق اولی عقلاً و شرعاً جایز است اعتراف کنیم که حق است خداوند این دین کامل را که سعادت دنیا و آخرت همه بشریت در آن است را جهت تفسیر و ترویج و پاسداشت آن و نیز جلوگیری از انحراف و انحطاط آن پس از رحلت آخرین فرستاده اش با تعیین جانشینی که برخوردار از همه کمالات انسانی و اسلامی در نظر و عمل و نیز در جهت امتداد خلقیات و سنت پیامبر همچون یار دیرین و پیش از آن فرمانبر خدا و رسولش و پیرو کتاب خدا یعنی قرآن باشد را استمرار بخشد. و ... همانا این اتفاق مهم در غدیر از حجة الوداع رخ داد. هم اکنون با توجه به شرح مذکور پیرامون ارث، باید بعنوان نمونه گفته شود که:

اول: خداوند یکتا مالک همه چیز است و برای هدایت و راهبری انسانها به سوی رستگاری و برای تحقق زوایای کامل دین اسلام که دین حنیف و قیم و فطرت آدمی هم بر مبنای همین دین است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) روم با توجه به آیات 31-32 »،   پیامبرانی را با پیشینه روشن از بین خودشان برگزیده و جهت رساندن آیاتش با بیّناتی برای مردم بسوی آنان فرستاده است. در واقع این بدین معناست که خدای یکتا هم رسولانش را برگزیده و انتخاب و اختیار کرده و هم اینکه طی همین برگزیدن، آنان را در عین حال به مقام رسالت خود نصب کرده و گواه و معرف این مهم هم همان رسالت الهی شان بوده که طی آن بر اساس آیات الهی وحی و نازل شده بر آنان؛ آن آیات را به مردم می رسانده اند و ... تا مردم قوم و امت شان از مومنین شوند و ...

دوم: برابر و در ادامه ی این سنت، انتخاب و انتصاب علی ع به عنوان جانشین و ولّی مومنین پس از پیامبر اسلام ص توسط ذات مقدس باری تعالی برای یاری دینش که همان اسلام باشد صورت گرفته است.

سوم: با لحاظ مورد اخیر (دوم) ؛ پیامبر مکرم اسلام ص صرفاً ابلاغ کننده مراتب وحی در رویداد غدیر یعنی همان موضوع جانشینی علی ابن ابی طالب بعنوان ولّی بلافصل مومنین پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت ص مستند به آیه مبارکه 67 سوره مائده[5] بوده است[6].



[1]- البته این مالکیت ها مجازی است و مالک حقیقی همه چیز در آسمانها و زمین، خداوند است، همانگونه که میراث آسمانها و زمین برای او است؛ امری که بدان ایمان داریم: « ... وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ... (10) حدید»،

[2]- موضوع روشن است که این سفارشها در رابطه با اندوخته های مادی فرد موصی اعم از منقول و غیر منقول تحت عنوان ماترک یا همان ارث می باشد، نه آموخته های معنوی و مثبتِ فرد که اگر در ترویج آنها نکوشیده  و در واقع آن ها را کتمان نموده یا در یاد دادنشان بخل و خساست ورزیده؛ و یا عمل نکرده یا خلاف آن عمل کرده باشد؛ لذا جبراً آن آموخته ها را به همراه خود به گور خواهد برد . پس باید در تعلیم و ترویج دانش کتاب، کوشا باشیم که این مهم را اگر انجام ندهیم، نمی شود پیرامونش سفارش کرد. از سوی دیگر اگر کسی را مرگ دریابد و وصیتی اعم از شفاهی و کتبی نکرده باشد به هر جهت احکام شرعی و قوانین در رابطه با آن مرتبط با هر آیینی در هر کشوری جاری خواهد شد.

[3]- بستگی به این دارد که فرد چه نگرشی داشته باشد و یا تابع چه قانونی یا شریعت و مذهب و آیینی در کشور خود باشد تا مشخص شود که او تا چه حد اختیار تقسیم ارث  و وصیت پیرامون آن را دارد و ...

[4]- مثلن فرد موصی نمی تواند و مجاز و مخیر نیست که برای مالش وصیت کند که بخشی از آن در راه گناهکاری یا ستمگری صرف شود و یا اینکه او بصورت مطلق نمی تواند که در رابطه با کم و کیف زندگی اطرافیانش پس از مرگش تصمیمی بگیرد فقط می تواند آنان را توصیه به تقوا و ایمان و انجام کارهای خوب نماید و ...؛ همانگونه که وصی او نمی تواند برابر همان شرع و قانون و حتا عرف گامی در جهت چنین وصایای مفروضی اگر بدان وصیت شده باشد؛ بجز ابلاغ به ایمان و تقوا و کار خیر به وراث، بر دارد. والله اعلم.

[5]- یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (67) مائده.

[6]- ترجمه آیه ی 67 مائده: ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو فرستاده شده را به مردم برسان که اگر ابلاغ نکنی ادای وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت و دل قوی دار که خدا کافران را راهنمایی نخواهد کرد.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:1 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
[عناوین آرشیوشده]