سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 (ادامه گفتار دهم

از آن طرف این که باید ببینیم دودمان و نسل چه کسی باقی مانده است، تا پی ببریم که حق با چه کسی است؟ آنچه که پیداست این که نسل پیامبر اسلام ص به عنوان همان اولو الارحام باقی مانده است، امری که می توان گفت تعیّن و تحقق همان «کوثر» است: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) کوثر»، چرا که هر کس که ستمکار باشد؛ خداوند فرموده است که دنباله اش را قطع می کند. به عبارتی ستمگرْ مقطوع النسل می شود : «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (45)انعام». 

   و مورد دیگر مرتبط با این بحث ، و پیرامون حقانیت و شرایط و خصوصیات جانشینی بلافصل پیامبر این که، باید دیده شود چه کسانی مشمول آیات 23-24 احزاب هستند. یعنی عهد و پیمان خود با خدا را نگه داشتند و بر آن تا پایان زندگانی باقی ماندند: « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا (23) لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِنْ شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا (24)احزاب».

   و نیز در این رابطه می توان به موردی دیگر اشاره داشته باشیمِ؛ آن جا که خداوند یکتا، گروندگان، مهاجران و مجاهدان به دارایی ها و جان هاشان در راه خود راْ برخوردار از بزرگترین درجه و نیز از کامروایان می داند و نتیجه ی کارشان را هم بهشتی که در آن جاودانندْ بیان می فرماید. چرا که پاداش بزرگ همانا نزد اوست : « الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (20)یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ (21)خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (22)توبه ».

  حال برای این که دانسته شود که چه کسی می تواند مصداق " اعظم درجة عندالله" آمده در مطلب اخیر و در واقع آمده در آیه ی 20 سوره ی توبه باشد؛ لذا پاسخ را باز باید از خود قرآن کریم دریافت. آن جا که خداوند یکتا ضمن بیان اهمیت انفاق، این امر را به طور روشن بیان می فرماید: « آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ (7) وَمَا لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (8) هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (9) وَمَا لَکُمْ أَلا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (10) حدید ».

      نکاتی که از این آیات اخیر ْ ضمن نظر داشت آیات 1-6 همین سوره یعنی سوره ی حدید بر می آید این که ، اولن خداوند در آیه ی 7 حدید دستور به این می دهد که به " الله" و رسول او ایمان آورده شود، و دوم اینکه از آنچه که همه ی مومنین را در آن جانشین و وارث پیشینیان کرده، انفاق کنند. پس ایمان به خدا و رسولش در درجه ی اول امر است و پس از آن انفاق به شرح فوق میباشد. و لذا این امر یعنی انفاق می تواند هر چیزی را اعم از اموال و ارث و دارایی نقدی و یا انواع خوراکی ها  و میوه ها و محصولات باغی و کشاورزی و تره بار و خشکبار در فصل های گوناگون و یا تولیداتی مثل انواع پوشاک و ... را که به هر فرد زنده ی مالک آن که تعلق داردْ در بر گیرد؛ و این یعنی تفاوت بین فریضه ی زکات و انفاق. چرا که زکات به مواردی خاص در طول یک سال آن هم با شرایط و حد نصاب های خودْ تعلق می گیرد، در حالی که انفاق برابر شرح مذکور مستند به آیه ی فوق هر آن چه را در بر می گیرد که خداوند روزی آدمی کرده و جانشین و وارث پیشینیان نموده است و محدود به زمان و مواردی خاص و حدی معین نمی باشد. که در این زمینه یعنی انفاق از آنچه خداوند روزی آدمی نموده است، می توان به این امر اشاره کرد که آن وجود مقدس، انفاق را یکی از ویژگی های پرهیزگارانی دانسته که قرآن که هیچ تردیدی در آن نیستْ برای آنان مایه ی راهنمایی و هدایت می باشد: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. الم (1) ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (3) وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) بقره».  برداشتی که از بخش پایانی ایه ی 3 سوره ی بقره مبنی بر " وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ " می توان داشت این که، در واقع چنین پرهیزگارانی از آنچه خداوند روزیشان کرده است انفاق می کنند و بایستی انفاق بکنند. چرا که خداوند نفرموده است که این پرهیزگاران از آنچه کسب کرده و بدست آورده اند، انفاق می کنند، بلکه فرموده است: این پرهیزگاران از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند. به عبارت دیگر ما نباید فکر کنیم که می توانیم از هر راهی نامشروع که درآمد کسب کرده ایم لذا می توانیم انفاق کنیم. چرا که آنها را خداوند روزی ما نکرده است. مثلن من نمی توانم با احتکار و گرانفروشی و کم فروشی و انجام سایر محرمات همانند رشوه گرفتن، درآمد کسب کنم و سپس بخشی از آن را هم انفاق نمایم یا صدقه دهم یا به عنوان نذر بدهم، چرا که خداوند به محرمات دستور نداده است بلکه   به خوب ها امر  کرده و می کند : « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ[1] یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (90)وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الأیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (91) نحل با توجه به آیات 92- 103 »

  از طرف دیگر باید این نکته را یادآور شد که خداوند یکتا به انسان روزی خوب داده است، و از آن جهت که اینگونه است لذا پرهیزگاران را طی معنایی که گذشت، کسانی می داند که فقط و فقط از آنچه انفاق می کنند که روزی آنان کرده است. یعنی چنین پرهیزگارانی در واقع از آنچه که حرام است و انفاق از آنچه که از محرمات به دست آورده اند، می پرهیزند پس باید از همین روزی خوب که داده استْ انفاق نماییم و نه از هر درآمدی: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا[2] فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (75) نحل ». چرا که انفاق به این نحو و از چنین محل های درآمدی نامشروع، نتیجه ای را برای عامل آن برابر سخن حق که سراسر حق است و بدان ایمان داریم در بر نخواهد داشت : « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الأرْضِ[3] وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (267) بقره».

   خلاصه این که خداوند یکتا در پایان آیه ی 7 حدید نتیجه ی این ایمان و انفاق را که همانا پاداش بزرگ برای چنین مومنین و انفاق کنندگانی هست را بیان می فرماید.


[1]- و از این سه مقوله یعنی فحشا و منکر یا آنچه که ناشناخته است و بدان دانشی نداریم و نیز یغی یا ستمگری، نهی می فرماید.

[2]- پیرامون روزی نیکو می توان به آیات 58-59 حج اشاره کرد .

[3]- پس روشن می شود که انفاق به آنچه تعلق می گیرد که ما از پاکیزه ها به دست آورده ایم که بابت آن بی هیچ ستم یا اجحافی، رنج برده و کوشش کرده ایم. و مورد دیگر که پیشتر گذشت مبنی بر این که انفاق به مواردی خاص محدود نمی شود و غیر از زکات است، بر می گردد به این بخش از آیه که خداوند می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الأرْضِ وَلا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (267) بقره با توجه به آیات 268-274. که بدیهی است که این امر هر خوراکی اعم از میوه و دیگر محصولات و ... را در بر می گیرد.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:10 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار یازدهم: مرتبط با آیات الهی سوره حدید، مذکور در گفتار قبل  (گفتار دهم)

   بعنوان پیگیری گفتار دهم؛ اما مرتبط با آیه 8 این سوره (حدید) این که خداوند یگانه در این آیه می پرسد که: « چیست شما را که به او ( الله ) ایمان نمی آورید و نیز به رسول او که شما را به این فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید، چرا که خداوند از شما پیمان گرفته است. البته اگر کسانی هستید که مومن می باشید »؛ در این جا می توان اینگونه نتیجه گرفت که منظور از میثاقْ همان " أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى " می باشد. آن هم با ذکر چرایی گرفتن این پیمان : « وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173) وَکَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (174)اعراف» / {(ترجمه) و به یاد آر هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه ی آن ها را بر گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری ما به خدایی تو گواهی دهیم. ( آن هم به این دلیل ) که دیگر در روز رستاخیز نگویید که ما از این امر ناآگاه و غافل بودیم. و یا آن که بگویید که چون منحصراً پدران ما بر شرک بودند و ما هم فرزندان بعد از آنها بودیم پس پیروی آن ها را کردیم[1]. آیا پس به عمل زشت اهل باطل ما را به هلاکت خواهی رسانید.؟ و بدینگونه ما آیات خود را تفصیل می دهیم باشد که بنی آدم به این سو یعنی پروردگارشان بر مبنای این میثاق بازگردند و دست از کفر و عصیان بر دارند}.

 نتیجه این که پیامبران در هر زمان تا پیامبر خاتم ص لا اقل برای هشدار دادن به همین میثاق بر انگیخته شده اند تا این که مردم دست از شرک بردارند و تنها خداوند یگانه، یعنی همان "الله" را بپرستند و تنها از او یاری بخواهند و از روز قیامت بترسند. در واقع رسالت پیامبران تا خاتم النبیین ص فراخواندن به سوی توحید و دوری از طاغوت ( 36 نحل )؛ و بیم دادن از معاد بوده است.

   خداوند یکتا در آیه ی 9 (حدید) خود را به مردم معرفی و هدف از فرو فرستادن آیات روشن خویش بر بنده اش حضرت محمد را بیان نموده است، این که مردم را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون ببرد. در واقع این نشانه های روشن و آیات قرآنی که بر پیامبرش ص فرو فرستاده، مکمل آنچه است که به شرح اخیر از همه پیمان گرفته است. ( والله اعلم ) یعنی خداوند؛ مردم را به حال خود رها نکرده است، بلکه برای فعلیت آن پیمان، آیاتی روشن را بر پیامبرانش از جمله خاتم النبیین ص فرو فرستاده است. و بدیهی است که این کار خداوند از آن جهت است که او نسبت به بندگانش مهرورز مهربان است تا آن ها را از گمراهی ها و گمان ها و کژی ها و ستمگری ها و ناسپاسی ها برهاند، و با ایمان آوردن آن ها به خدا و رسولش، به سوی خود هدایت نماید. که تنها هدایت خدا، آن هدایت است و لا عیر ( 71 انعام و 120 بقره ). و باز از آن جهت که او راضی به کفر بندگانش نیست ( 7 زمر ).

    در آیه ی 7 حدید گذشت که خداوند یکتا فرمود که به او ایمان آورده و انفاق نماییم. و در آیه ی 8 حدید می پرسد که چیست شما را که به "الله" و رسول او ایمان نمی آورید؛ حال  در آیه ی 10 این سوره (حدید) می پرسد که چیست شما را که در راه خدا انفاق نمی کنید، چه آن که «میراث» آسمان ها و زمین برای خداست. یعنی اگر شما پس از ایمانْ انفاق نکنید، خدا نیازمند شما نیست بلکه او بی نیاز است و این ما بندگان او هستیم  که نیازمند او می باشیم. در واقع این دستورات را می دهد تا ببیند کدام یک از مومنینْ پیروی امر او را می کنند و در این جا از آن چه دوست دارند، یعنی دارایی هاشان، هر چند اندک باشدْ می بخشند. بذل جان در راه خدا که بسیار هم دوستش داریم، جای خود دارد.  خداوند یکتا سپس در ادامه ی این آیه (10 حدید) با همین موضوع انفاقْ مطلبی را به مومنین تفهیم و برای آنان تبیین می فرماید مبنی بر این که: « آن گرونده و مومنِ از شما که پیش از فتح مکه انفاق کرد و در راه خدا کارزار نمود؛ با کسانی که پس از آن انفاق و کارزار نمودند، یکسان نیستند؛ بلکه گروه اول که مصادیق پیش از فتح مکه استْ از نظر درجه بزرگتر می باشد ». خداوند یگانه در ادامه و در پایان این آیه می فرماید که به همه ی این مومنینْ وعده ی نیکو داده شده است چرا که او به آنچه که توسط همه و به ویژه مومنین انجام می شود و انجام می دهیمْ آگاه است. با توجه به این که مصداق بخش اول این قیاس در این آیه به صورت مفرد به کار رفته است، حال پرسش این که آیا کسی جز حضرت علی ع که اولین گرونده به خداوند یکتا پس از دعوت پیامبرش به این امر بوده است؛ می تواند و می توانسته که مشمول " أَعْظَمُ دَرَجَةً " باشد.؟ آیا باید روشن تر از این بیان بشود تا بدانیم و بپذیریم که جانشین بر حق و بلا فصل پیامبر اسلام ص برابر آیه 67 سوره ی فرخنده ی مائده کسی نمی توانسته باشد جز حضرت علی ع.؟ و .. ؟

     پس برابر آیات فوق الذکر مشخص می شود که جانشین بلا فصل خاتم النبیین ص بعنوان ولی مومنین ِ پس از او کسی نمی توانسته باشد جز حضرت علی ع. آنچه که با ابلاغ وحیْ یعنی نزول آیه ی 67 مائده، توسط پیامبر در غدیر رخ داد و متحقق شد


[1]- به هر جهت هر کس براساس آیات فعلی و یا قولی خداوند، باید تحقیق را سرلوحه ی کار خود قرار دهد چرا که همه چیز اعم از دیدن آفرینش یا شنیدن سخنان خداوند، کاملن روشن است. و این فرد است که باید در روز و سرای دیگر پاسخگوی اعمال خود باشد و نه دیگران. امری که پیرامون امور روزمره هم صدق می کند که هر کس پاسخگوی اعمال خود اعم از ستم به دیگران ، تضییع حقوق، تخلف از قوانین و ... است و نتیجه ی آن را هر کس (نفس) خودش می بیند و نه دیگران.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:9 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

  گفتار دوازدهم: نتیجه گیری مباحث مطروحه تا این جا 

   تا این جا اولنْ لزوم موضوع «جانشین» پیامبر، آن هم فقط مرتبط با بحثْ مشخص شد. و دوم این که مشخص تر شد که جانشین پیامبر «انتخابی» است!!؟ اما سوالی که با توجه به آیات و مطالب مذکور پیش می آید این که: آیا این انتخاب و برگزیدن جانشین پیامبرْ همانگونه که پیامبران از جمله پیامبر اسلام را بر انگیخته، حق خود خداوند است تا دینش پایدار نگه داشته شود و امت اسلام از هادی بی بهره نباشند و ... ؟؛ یا این که نه، بر عکس این حق بندگان اوْ از مومنین است تا جانشینی برای پیامبر و یاری دین اسلام که تنها دین نزد خداست؛ پس از رحلت وی و قطع وحی، طی همان مقوله ی « انتخاب » و طی کم و کیف هایی با عنوان خلافت و خلیفه ی پس از رسول خدا ص برگزینند و به کار بگمارند و ...؟.

    به طور کلی، در پاسخ این پرسش باید گفت این موضوعی است که با توکل بر خداوند، در مباحث آتی تحت عنوان جانشین پیامبر خاتم ص؛ « انتخابی یا انتصابی » !؟ انشاءالله مورد بررسی و کنکاش قرار خواهد گرفت. اما به طور خاص و مرتبط با این سوال و این گفتار، باید گفت که کاملن روشن است که برای اقدام پیرامون هر یک از این دو مقوله یعنی برگزیدن و به کار گماردن جانشین پیامبر، « اختیار » داشتن شرط مهم و خدشه ناپذیر می باشد. همانگونه که لا اقل پیرامون ایجاد و انجام  مسوولیت ها و انتخاب و انتصاب مسئولان در هر نقطه ی جهان این مقوله را بطور بدیهی شاهد هستیم که تا اختیار و اختیاراتی تعریف شده نباشد، انتخاب و انتصاب های سازماندهی شده مرتبط با مسئولیت ها برای رسیدن به اهداف و آرمان ها، تحقق نخواهد پذیرفت.

 پس نتیجه این که مبحث "اختیار" در انجام انتخاب یا انتصاب بسیار مهم و به اصطلاح ذاتی موضوع است.

 پرسش

   اما سوال این که پیرامون دین خدا و تعیین جانشین پیامبر چه کسی می تواند « اختیار دار» باشد؟ ایا خدای قادر مطلق و متعال؟ یا بنده او که ضعیف آفریده شده: « ... وَخُلِقَ الإنْسَانُ ضَعِیفًا (28) نساء »، و مثل همه چیز و همه کس نیازمند او است؟ و نیازمند فضل و رحمت گسترده او در سراسر زندگی اش و ... « یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ?15? إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ ?16? وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ ?17? فاطر»[1].

پاسخ

بدیهی است که باز جهت یافتن پاسخ باید به سراغ آیات قرآن کریم برویم و در این زمینه از خداوند یکتا یاری افزونتر از پیش بخواهیم تا به نتیجه ی مطلوب پیرامون  بحث این مقاله برسیم، ان شاءالله

   خداوند یکتا در این زمینه که تنها خود او « اختیار» دارد و این امر را از آن جهت که « حکم» فقط برای اوست و به هیچ کس در واقع واگذار نکرده استْ چرا که او از یک سو یکتا و آفریننده و اختیار کننده و برگزیننده ی هر آنچه است که می خواهد؛ و از سوی دیگر این که همه ی این آفریده ها و مخلوقات به سوی او بازگردانده می شوند، این گونه می فرماید: « وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ و َیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (68) وَرَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ (69) وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الأولَى وَالآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70) قصص)».

 و یا آنجا که باز ضمن تاکید بر این امر، به روشنی بیان میفرماید که تخلف و نافرمانی از امر خدا و رسول او توسط هر زن یا مردی مومنْ مساوی است با گمراهیْ آن هم گمراهی روشن، چرا که خدای یکتا برای تصمیم گیری یا نافرمانی از فرمان خود و رسولش پیرامون آنچه که حکم کرده، به هیچ مومنی از زن و مرد اختیاری نداده است : « وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِینًا (36) احزاب ».

    پس نتیجه این که اختیار دار دین اسلام فقط خود خداوند یعنی « الله » است و همه ی مومنین اعم از مرد و زن باید در این زمینه فرمان خدا و رسول او را ببرند و از نافرمانی آنها بپرهیزند که در غیر این صورت باید تبعات آن را که گمراهی است بپذیرند، چرا که خداوند برابر این آیات، اخیتاری برای دینش به کسی تفویض و واگذار نکرده است.حتی به پیامبر ص  نیز می فرماید که بگو من پیروی آنچه را می کنم که به من وحی می شود چرا که من نیز بشری مثل شما هستم: « وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (107) قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108) انبیاء با توجه به آیات 109-111. // قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (6) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8)فصلت» . توضیح این که در اینجا و برابر آیه ی 7 سوره فصلت با توجه به بخش پایانی آیه ی 6 همان سوره، معنایی از این که چه کسانی می توانند مشرک باشند هم روشن می شود.

  از سوی دیگر طی توضیحی باید گفت البته اینکه انسان فی نفسه و برابر سرشت الهی و بعنوان یک ویژگی، هر چند که اختیار هم دارد، اما به لحاظ ترکیبی بودن، مشمول جبر هم می شود یعنی هم مختار است و هم مجبور، و مجبور بودن او به امور تکوینی بر می گردد، مثلن اینکه او مجبور است که از طریق نعمت بینایی و عضو چشم ببیند، اما احتیار و در واقع مختار بودن او بدان سو بر می گردد که با این عضو چه ببیند و لذا اینجاست که موضوع پاداش و کیفر اعمال هم خود را می نمایاند و ... بدین طریق است مرتبط با امر دین اسلام و احکام و حدود و تکالیف آن، یعنی فرد مختار است که اسلام را که تمامن طی آیات قرآن تبیین شده را بپذیرد یا نپذیرد؛ اما وقتی پذیرفت ناگزیر از این و بعبارتی مجبور است که مراعات کننده ی احکام و حدود و شعائر الهی، اوامر و نواهی و ... آن باشد و ...: «- لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256) بقره».


[1]- اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى ‏نیاز ستوده است.و اگر بخواهد شما را مى ‏ب رد و خلقى نو [بر سر کار] مى ‏آورد.و این [امر] براى خدا دشوار نیست.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:8 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار سیزدهم : مبحث جانشینان پس از  حضرت علی ع

      برابر آیات کریمه ی قرآن و نیز رخداد غذیر در حجة الوداع بشرح مذکور؛ تا اینجا روشن شد که جانشین برحق و بلافصل پیامبر مکرم اسلام ص بعنوان ولّی مومنین پس از او کسی نمی توانسته باشد جز حضرت علی ع. و از آنجا که در دل آیات ذکر شده در متن نیز سخن از اولو الارحام و نیز برتری برخی بر برخی دیگر و حتی برتری آنها بر دیگر مومنینْ که همه در کتاب خدا مسطور است؛ لذا می توان چنین نتیجه گیری و حتا دست کم فرض نمود که جانشینان پس از حضرت علی ع هم کسانی نبوده و نمی توانسته باشند جز اولیاءالله و امامان یازده گانه ی دیگر از دودمان او که همانا از نسل پیامبر مکرم اسلامند که در واقع این امر تحقق یافته ی سوره ی کوثر می باشد. و البته امام دوازدهم زنده و غایب می باشند تا آن زمان که اراده ی خداوند بر این قرار گیرد که ایشان ظهور پیدا کنند. و این موارد یعنی این که اولن موضوع جانشینی پس از جانشین پیامبر مکرم اسلامْ خود نیز یک ضرورت است که بایستی در طول این جانشینی باشد، چرا که برابر سنت لا یتغیر خداوند جامعه هیچگاه نباید و نمی تواند که خالی از هدایتگر الهی باشد: « وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (7) رعد»؛    چه آن که برابر همین سنت، امت ها هم هیچ گاه تا خاتم النبیین ص بدون رسول نبوده اند : « وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (47)یونس». و دوم این که از آن جهت است که دانسته شود که این امر نه تنها یک فرضیه نمی تواند به شمار آید بلکه یک حقیقت است که بایستی جاری باشد، چرا که در امتداد رسالت پیامبران و پس از نبوت ختمی مرتبت حضرت محمد ص می باشد، که همانا با رستگاری فرد و افراد در هر زمان و مکان سر و کار دارد.

پرسش
     اما این مطلب علاوه بر این توضیح کوتاه و این که این جانشینان باید از اولوالارحام باشند چرا که در کتاب مقدس قرآن از این موضوع سخن به میان آمده است،؛ پرسش هایی را در دل خود دارد مبنی بر این که:

1- چرا دوازده امام؟ آیا این امر دارای پیشینه بوده است؟.

2- چگونه طول عمر امام دوازدهم تا زمان ظهور ایشان به اراده ی خداوندی قابل توجیه و توضیح است؟

3- این که چرا بر خلاف رخداد غدیر که پیامبر ص به فرمان خداوندْ جانشین خود را معرفی نمود، در مبحث امامت و جانشینان پس از حضرت علی ع این موضوع به چشم نخورده اما سنت الهی قرار داده شدن هادی و در اینجا به معنای همان ولّی مومنین یا ائمه ی هدی آن هم از نسل و دودمان پیامبر اسلام ص تا امام دوازدهم ابا صالح المهدی عج جاری بوده است؟

پاسخ
   
همانطور که بارها اشاره شد؛ هم اکنون نیز تاکید و تصریح می گردد که پاسخ را باید در همان کتاب قرآن و آیات آن جستجو نمود چرا که اصل ثابت در اعتقادات مسلمانان است که آیات این کتاب بر پیامبر ص بواسطه ی فرشته ی وحی – روح الامین- (193 شعراء)[1] از سوی خداوند طی مدت بیست و سه سال برای مردم و عالمیان نازل شده است و خود خداوند هم حافظ آن بوده و می باشد (9 حجر ).

پاسخ پرسش اول یا سوال(1)   { چرا دوازده امام؟ آیا این امر دارای پیشینه بوده است؟} 

  در خصوص پاسخ پرسش نخست باید گفته شود که این موضوع در قرآن نیز بدان اشاره شده است. آنجا که خداوند یکتا مرتبط با بنی اسراییل می فرماید: « وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لأکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلأدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (12) مائده با توجه به آیه ی 13.» . نکته ای مهم که از این آیه به دست می آید و باید چراغ راه مومنین باشد این که خداوند در این آیه به صراحت بیان می فرماید که چه زمانی با گروندگان است و از گناهان آنان در می گذرد و وارد بهشت شان می کند و...؛ آری آن زمان که نماز به داشته، زکات پرداخته، به فرستادگانش گرویده و ... همینطور است پیرامون حواریون حضرت عیسی ع آیات 52-54 سوره ی آل عمران با توجه به آیات 49-51.

   البته باید گفت که به عدد دوازده در چند جای دیگر قرآن نیز اشاره شده است که این مهم ْ حکمت و اهمیت این مقوله را می رساند. که در این ارتباط می توان به آیات 159 -160 اعراف / 60 بقره و 36 توبه اشاره کرد.

  از سوی دیگر با عقل هم همخوانی ندارد که تعداد امامان خارج از شماره باشد، آن هم به این دلیل که اولن هر کس می تواند ادعای چنین امری را بکند و دوم این که اگر امام به اراده ی خداوند یکتاْ غایب نشود، لذا حکام جور و سست ایمانان، همانند سایر ائمه وی را مورد آزار و اذیت قرار خواهند داد و به زندان خواهند انداخت و به شهادت خواهند رسانید و ... بنابراین لازم  می آید وقتی سخن از این می شود که این ائمه در طول یک دیگر به عنوان جانشینان خاتم النبین ص و وارث پیامبران و حجت خدا بر خلق؛ توسط خود خداوند یکتا برگزیده می شوند، لذا برای آن که دانسته شود که این حق است و همه ی این ها هم به عنوان جانشینان پیامبر ص از طرف خدا برای هدایت مردم در هر زمان و سرزمین برگزیده شده اند؛ پس لازم می آید که خداوند یکتا برای این خواست (اراده) و کارش ( فعلش ) هم امری خارق العاده را قرار دهد تا برای گروندگان و باورمندان از خردمندان روشن تر شود که به راستی این ها همه از سوی او (الله) برای راهنمایی مردم انتخاب و برگزیده شده اند؛ که مصداق این امر خارق العاده در مورد مقوله ی امامت چیزی نیست و نمی تواند باشدْ جز همان طولانی شدن طول عمر با برکت و خجسته ی امام دوازدهم عج بعنوان ولّی مومنین و التبه تا زمانی معلوم که به اذن و ارده حضرتش جل عظمته ظهور پیدا کنند،  و بدیهی است که یکی از شرایط آن دست کم این می باشد که مردم، ضمن ایمان و عمل صالح؛ پرهیزگار نیز باشند تا مبادا تکذیب وی نموده و یا او را به شهادت برسانند.

    حال سوال این که آیا با این موضوع خارق العاده بودن  طول عمر امام زمان عج که خود معجزه ای الهی باید به شمار آید که او توانا بر تمام امور است؛ جای آن نیست که اگر به همین نحو در زنجیره ی امامت امت و ولایت مومنین به عقب بازگردیم، آن وقت اعتراف نماییم که آری واقعن حضرت علی ع جانشین برحق و بلافصل پیامبر مکرم اسلام ص بوده است؟ در واقع آیا با این موضوع به  حقانیت حضرت علی ع در جانشینی خاتم النبیین نمی رسیم. به امید آن روز که این سوره به اراده خداوندی که کلام بحق او است، متحقق شود:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (1)وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (2)فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا (3) نصر ». و ... حال به یاری خداوند یکتا با این مختصر به پاسخ پرسش دوم نزدیکتر خواهیم شد.



[1]- با توجه به آیات 192-199 آن یعنی شعراء


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:6 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

پاسخ پرسش دوم {چگونه طول عمر امام دوازدهم تا زمان ظهور ایشان به اراده ی خداوندی قابل توجیه و توضیح است؟}. (ادامه گفتار سیزدهم) 

     تا اینجا روشن شد که خداوند یکتا برای هدایت مردم به سوی راه راست که همانا راه اسلام است، هادیانی را قرار داده که یا رسولانش تا پیامبر مکرم اسلام ص بوده اند و یا امامان ، که آخرین این امامان از جانشینان برحق پیامبر عظیم الشان اسلام ص ؛ صاحب الزمان عج امام دوازدهم می باشد. بدیهی است که این هادیان بدان واسطه که به فضل و رحمت خداوند، خودشان هدایت یافته اند، لذا  می توانند دیگران را هم به عنوان راهرو، رهبر باشند تا به سوی یکتا پرستی و رستگاری راهنمایی نمایند. پس لازمه ی راهنمایی کردن دیگران در گرو هدایت یافتن از سوی خداوند است: « وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ (21) ابراهیم.»

   از طرف دیگر در جریان بحث مربوط به پاسخ پرسش نخست روشن شد که خداوند یکتا با غایب قرار دادن امام زمان عج آن هم در عین زنده بودن طی سده های گوناگون تا کنون و تا آینده و تا هر زمان که صلاح بداند، یک کار خارق العاده که تنها از اعجازهای اوست و تنها او بر این کار توانا است و نه هیچ کس دیگر ؛ انجام داده است که نیازمند یک اندیشه و خرد ورزی می باشد تا دانسته شود که این ها همه از سوی خداوند برای هدایت مردم زمانه به سوی راه راست آن هم مبتنی بر کلام مقدس او (الله) که بر پیامبر مکرم اسلام ص نازل شده است، برگزیده شده اند. هم اکنون باید دید که آیا در قرآن کریم که همان طور که اشاره شد از کوچک تا بزرگ همه چیز در آن ثبت و آورده شده است؛ از این موضوع طولانی شدن عمر برای هر کس و در هر زمان که بخواهد سخنی به میان آمده است یا خیر؟ به نحوی که بتواند بر این امر دلالت کند که این کارها نه تنها بر خداوند آسان است که دارای پیشینه نیز می باشد.

 نخست باید گفت که تنها جماداتند که تا آنگاه که خداوند بخواهد عمرهای طولانی دارند[1]، در مورد انسان هم هر کس خودش بهتر از دیگران می داند که دوست دارد عمر دراز همراه با تندرستی و نیرومندی و ... داشته باشد. پس این یک امر فراگیر است. امری که خداوند یکتا مرتبط با یکی از ویژگی های یهود از آن در قرآن کریم سخن به میان آورده است: « وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ (96) بقرهبا توجه به آیات 92-95».

   اما مرتبط با مصادیق عمرهای طولانی از بنی آدم بر اساس گفتار دگرگون ناپذیر خداوند یعنی آیات قرآن مجید که بدان ایمان داریم می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف ) آنجا که خدای یکتا در سوره ی مبارکه کهف پیرامون اصحاب کهف می فرماید:« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا (9) إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (10) فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا (11) ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا (12) کهف». سپس خداوند یکتا در ارتباط با آیه ی یازده فوق؛ طی آیه  25 همین سوره از مدت اقامت اصحاب کهف در غار که سیصد و نه سال است، سخن به میان آورده: « وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا (25) کهف با توجه به آیات9-27 ».

ب ) مورد دیگرآنجاست که خداوند یکتا طی بیان داستان نبوت حضرت نوح ع به این موضوع مبنی بر این که او به اراده ی حضرتش جل عظمته، عمر نهصد و پنجاه ساله یافت اشاره می فرماید: « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (14)فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ (15) عنکبوت ».  

پ ) و مورد سوم آنجاست که خدای یکتا برای نشان دادن حقانیت وقوع قیامت و زنده شدن مردگان به این موضوع اشاره می فرماید: « أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (259) بقرهبا توجه به آیه ی258»

    نتیجه این که یکی از این دو مورد اخیر مربوط به طویل المدت بودن عمر اصحاب کهف است در غار و البته در حال خواب که خداوند یکتا پس از سیصد و نه سال دوباره آنان را زنده بر انگیخت و سپس به سوی خود باز گردانید. که این خواب و  برانگیختن دوباره ی آنان دلالت بر رستاخیز و وقوع آن که هیچ تردیدی در آن نیستْ نیز  دارد (21 کهف) . و همینطور است مورد سوم که به کل اشاره به چند و چون رخ دادن رستاخیز دارد با میراندن طویل المدت یک فرد طی صد سال و زنده برانگیخته نمودن دوباره ی او در همین دنیا (259 بقره). همانگونه که آیه ی 260 بقره پیرامون حضرت ابراهیم ع به این موضوع پرداخته است. و ذکر این دو مورد بدان معناست که خداوند یکتا و توانای به امور، صرفن مرتبط با این که قیامت به پا خواهد شد، آیاتش را بر بنده اش حضرت محمد ص فرو نفرستاده است، بلکه به صورت عینی نیز برای کسانی  همچون مصادیق آیات 259-260 بقره که از خداوند یکتا در این زمینه پرسش نموده اند، نسبت به اثبات کم و کیف وقوع قیامت؛ حضرتش جل عظمته که قادر بر هر امری می باشد اقدام نموده است و نتیجه ای که می توان از این مهم گرفت این که پرسش کردن پیرامون اصول دین و تبیین آن از چه جایگاهی برخوردار است. امری که خداوند یگانه برابر  دو نمونه فوق و مرتبط با اصل معاد نسبت به دادن پاسخش مبادرت ورزیده و آن را برای پند گرفتن مردم در هر زمان نشانه ای قرار داده است که در قرآن کریم مسطور می باشد . اما؛ مورد دوم مربوط است به نخستین پیامبر اولواالعزم الهی یعنی حضرت نوح ع که نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود در عین زنده بودن زیست و ماموریت داشت که آنان را به سوی توحید و انذار از قیامت فرا خواند، که ایشان نیز به سوی خداوند یکتا برابر سنت آفرینش بازگشت نمود. و همانطور که خداوند یکتا در آیه ی 15 عنکبوت فرموده است این موارد نشانه هایی برای جهانیان است، لذا پرسش این که آیا این آیه نمی تواند نشانه ای باشد بر این که این کار بر خداوند یکتا آسان است که طی اعجازی و امری خارق العاده؛ آخرین هادی خود بر خلق را تا زمانی معلوم طول عمر ببخشد و نهایتن به سوی خود باز گرداند. به راستی که قرآن کریم در برگیرنده ی هر موضوعی در هر زمانی هست. فقط باید به تمام آیات آن ضمن ایمان به آخرت، و نگهبانی بر نماز؛ ایمان آورد شود تا خداوند نیز با هدایت فرد، دانش کتاب را به وی عطا نماید. انشاءالله : « وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (92 انعام) ».

   نکته ی شایان ذکر این که برای وقوع چنین اموری خارق العاده[2] که همانطور که اشاره شد در قالب اعجاز خداوندی امکان پذیر و گویای توانایی او در انجام امور است؛ این می باشد که باید یک چیز یا یک کسی وجود داشته باشد تا این مشمولِ عمرِ ِ دراز شدن تا زمانی معین، به او تعلق بگیرد و گرنه اگر جز این باشد یا بوده باشد، این امر مصداق پیدا نخواهد کرد. در واقع حضرت نوحی ع بوده است که نهصد و پنجاه سال عمر کرده و برای هدایت قومش به راه راست در میان آنان زیسته و رسالات خداوند را به آنان رسانده است. و همینطور اصحاب کهفی بوده اند که سیصد و نه سال در غار به خواب رفته اند و سپس دوباره به اراده ی خدواندی برانگیخته شده اند؛ و لذا حضرت مهدی ایی عج بوده و هست و تا زمانی معلوم خواهد بود، که به عنوان آخرین حجت خدا بر مردم و با توجه به موارد مذکور از طول عمر برخوردار شده است. آری و باری؛ انشاءالله که از یاران راستین او به سوی خدا باشیم و او (الله) ما را به عنوان یاری از یاران آن حضرت عج برای یاری دینش یاری نماید. آمین یا رب العالمین.  

    البته آنچه باید افزوده شود اینکه ما این امر برانگیخته شدن دوباره ی هر کسی که می آرامد را به روشنی مرتبط با خود و دیگران در هر بامداد پس از آرمیدن شامگاهان یا حتا طی روز هنگام همان خوابیدن می بینیم: « وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23) روم »،  و این بدان معنی است که خداوند یگانه، توانا بر هر کاری و فوق بندگانش است و این که در نهایت او همه را با یک مرگی به سوی خود باز می گرداند و ... حال نتیجه اینکه تمام این ها؛ یعنی این که همه چیز از کوچک تا بزرگ در قرآن کریم هست.البته پیرامون این موارد باید یادآور شد که تحقق همه ی این ها، همانند سایر امور، به اراده و خواست خداوند دانا و توانا وابسته است: « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82) فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83) یاسین ».



[1]- البته باید گفت منظور آنچه است که در اصل ِ خود جماد است مثل سنگ و ...؛ و نه آنچه که جان داشته و پس از مرگ و میرایش که امری طبیعی این نوع موجودات همچون انسان می باشد و به صورت جماد یعنی جسم بی جان بعد از مرگ در می آید نمی شود چرا که اگر دفن نشود بوی تعفن آن را در بر می گیرد که مایه ی گریز دیگران است و این یعنی تلاشی و فرسوده شدن تمام اعضای افراد انسانی بجز استخوانها حتا اگر به خاک سپرده شود، که البته این روند تا زمان زنده برانگیخته شدن همه و قیام برای الله و بازگشت به سوی او و حساب و کتاب و دیدن نتیجه ی اعمال و ... در سرای دیگر که تنها او یعنی «الله» از زمان وقوعش آگاه است ادامه دارد.

[2]- آنچه لازم است افزوده شود اینکه تمام امور اعم از عادی یا آنچه که عادت نام دارد که مثلن خورشید از شرق طلوع و از غرب غروب نماید و همینطور امور خارق العاده همچون موارد فوق که بدان اشاره شد یا سرد و سلامت شدن آتش به فرمان الهی بر حضرت ابراهیم ع و ... همه ناشی از اراده و فعل خداوندی می باشد و اینکه تاکید بر این می شود که امور خارق العاده همانگونه که در متن گذشت بدان خاطر است که تنها خدای یکتا قادر بر این امر می باشد و نه کسی جز او. چرا که بسیط است و اگر به بندگانش هم به خاطر انجام یک حرکت مثلن ورزشی گفته شود که کاری خارق العاده می کند این مقطعی است چرا که هم آن را در طی تمرین های گوناگون انجام داده و هم اینکه مشابه یا خارق العاده تر از آن در زمان و مکان دیگری می شود که انجام شود و هم اینکه روزی همانگونه که می بینیم این کار خارق العاده ی بنده ی مفروض خدا، رو به ضعف می گذارد و روزی هم مرگ او را در خواهد ربود و ... این یعنی مرکب و چند بعدی بودن موجودات از جمله انسان که همه آفریده ی اوییم و او انسانها را بر اساس توانایی های گوناگون و وصف ناپایان پذیر آفریده است و به سوی خود پس از مرگ بر می گرداند و ....


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:5 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
[عناوین آرشیوشده]