سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

پاسخ پرسش سوم (ادامه گفتار سیزدهم(  

پرسش سوم این بود که چرا امام علی ع امام پس از خود را معرفی نکرد و به همین ترتیب تا امام دوازدهم ع ؟

     به طور خلاصه و فشرده باید گفت که پاسخ این پرسش به مقوله ی وحی باز می گردد. به عبارتی یعنی اگر پیامبر مکرم اسلام ص که خاتم النبیین است و بدان ایمان داریم؛ آمدند و برابر آیه ی 67 سوره ی مائده در روز غدیر از حجة الوداع، حضرت علی ع را به عنوان جانشین و ولّی مومنین پس از خود به دستور الهی معرفی کردند؛ از آن جهت بود که به ایشان همانند سایر آیات قرآن، این آیه هم برای رساندن به مردم به ایشان از جانب خداوند یگانه وحی  و نازل شده بود و  از آنجا که با بعثت ایشان، دین تکمیل و نعمت تمام شده بود، لذا بدیهی می نمود که وحی هم قطع شده باشد آن هم به آن خاطر که دیگر مقرر و مقدر الهی نبود که پس از ایشان رسولی بیاید که به وی وحی شود. و از این جهت است که قرآن کتاب آخرین است. پس پیامبر مکرم اسلام ص هم براساس همین وحی، علی ع را به دستور پروردگار به عنوان جانشین خود به مومنین در رخداد غدیر معرفی نمودند.

     هم اکنون نتیجه گیری این که وقتی امر وحی قطع می شود، لذا هیچ کس از ائمه نمی توانسته امام پس از خود را به مردم معرفی نماید. چرا که این تنها خداوند است که به همه ی امور از پیدا و پنهان دانا و بیناست و او همانطور که در آیه ی 13 شورا گذشت، افرادی را برای دینش و برپا داشتن آن بر می گزیند، که این امر به عنوان جانشینان پیامبر  ص که همان اولیاءالله و ائمه ی دوازده گانه باشند از حضرت علی ع شروع شده و به امام زمان عج که تا زمانی معلوم و معین که تنها خداوند یکتا از آن آگاه است، و زنده و غایب می باشد، پایان پذیرفته است.

  البته پیرامون موضوع وحی باید گفت که خدای یکتا در قرآن کریم از سه نوع وحی سخن به میان آورده است. چرا که او با کسی از بشر سخن نمی گوید، و آنچه که مورد بحث بود که با نبوت حضرت ختمی مرتبت ص مشمول انقطاع گردیده است، همان نوع سوم  وحی می باشد. یعنی این که خداوند به واسطه ی فرشته ی وحی – جبراییل (97 بقره) ، روح الامین (193 شعراء )– آیات خود را که همه در قرآن مبین است بر پیامبرانش تا پیامبر خاتم ص فرو می فرستاده است تا آنها ضمن خواندن و باور داشتنْ به مردم امت خود نیز برسانند تا به اذن و فضل الهی ایمان آورده: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (100) یونس »؛    هدایت و از رستگاران گردند، در حالی که دو نوع دیگر وحی می تواند همچنان از سوی حضرتش جل عظمته آنگونه که بخواهد وجود داشته باشد: « وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51) وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلا الإیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ (53) شورا. »  

   نتیجه اینکه در تمامی امور باید آیات قرآن را پیروی نمود و یادآور این نکته شد که البته ائمه معصومین ع هر یک از امام هادی و ولی مومنین پس از خود به طریق دو مورد نخست مذکور در آیه ی 51 شورا به فضل الهی مطلع بوده اند؛ و لذا خواست و اراده ی خداوندی در مورد این برگزیدگان دوازدهگانه ی خود پس از رسول خدا حضرت محمد ص در طی زمان و با شهادت یا وفات هر یک از آنان متحقق می شده و برای مردم و مومنین زمانه عینیت می یافته که امام زمان و ولّی آنان کیست و ... این یعنی همان عترت پیامبر ص که در روز غدیر از حجه الوداع؛ ایشان پس از کتاب قرآن بدان به مومنین فرموده بود تا پایبند بدان باشند و آن را ماترک او بدانند و ترکش نگویند و به همگنان و آیندگان بگویند و ... بر حقانیت این امر و اراده ی الهی در این زمینه اینکه، چنانچه به تاریخ نظری بسیار اجمالی داشته باشیم خواهیم دید که خلفای جور هم در جهت به شهادت رساندن و یا محصور و محبوس نمودن این معصومین ع تا امام یازدهم اقدام می نموده اند و ...


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:4 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار چهاردهم: جانشینی پیامبر اسلام ص؛ انتخاب یا انتصاب ؟  

     باری؛ تا اینجا و بر اساس آیات الهی قرآن کریم مرتبط بود با تحلیل « شرعی » جانشینی پیامبر خاتم ص، اما برای روشنتر شدن موضوع به لحاظ « عقلی » لازم می آید تا موارد از این منظر نیز مورد کنکاش قرار گیرد به نحوی که ان شاءالله برای همه ی مردم جهت تصمیم گیری و تشخیص حق از باطل قابل فهم باشد، چرا که همه ی مردم از این نعمت الهی عقل به عنوان محور ثابت انسانیت برخوردارند.

 پیش از پیگیری این مطلب،باید افزوده شود که تا کنون به لطف خداوند یگانهْ  و مرتبط با این بخثْ دو موضوع بر اساس آیات قرآن کریم بصورت حداکثری و نیز تحلیل های عقلی در موارد مربوطه مورد بررسی و اثبات قرار گرفته است.

1- لزوم جانشینی پیامبر اسلام ص بعنوان ولّی مومنین پس از او.

2- شرایط و مصادیق جانشین پیامبر ص در زمانهای گوناگون تا وقتی معلوم.

 هم اکنون به لطف الهی قصد بر این است تا طی این گفتار به موضوع سوم مرتبط با و در ادامه ی دو مورد قبل پرداخته شود مبنی بر اینکه:

3- آیا مقوله ی جانشینی پیامبر اسلام حضرت محمد ص، « انتصابی » است یا « انتخابی » ؟  

    برابر آیه ی 13 سوره ی شورا گذشت که خداوند یکتا هر کس را که بخواهد به سویش بر می گزیند، هم اکنون لازم می آید تا موضوع با استفاده از واقعیات روزمره که مبتنی بر تحلیلات عقلی ناشی از مشاهدات و بدیهیاتی که فراگیر همه ی انسانهاست مورد بررسی قرار گیرد. ان شاءالله.

  اگر درنگ و نگاهی به بحث ارث داشته باشیم پی خواهیم برد که یک شخص که خود را مالک[1] دارایی هایش می داند حسب فرامین شرعی، موازین قانونی و یا سنتهای متعارف هر قوم و قبیله بر اساس جهان بینی حاکم و با توجه به بداهت مرگ نزد همه به اختیار و با شرایطی همچون سلامت عقل جهت تعیین تکلیف ماترکش اقدام به وصیت که در قرآن کریم نیز از آن بعنوان یک فریضه و حقی برای پرهیزگاران ذکر بمیان آمده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ (180) فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (181) فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (182) بقره »؛   می نماید،[2] آن هم پیرامون مواردی همچون:

-نوشتن وصیت نامه و یا وصیت به صورت شفاهی.    

-فهرست اموال مورد مالکیت.  

-تعیین وصی با ذکر نام.  

-تعیین نحوه تقسیم ارث[3] 

-سفارشهایی جهت وراث.

- بیان کتبی و یا شفاهی مرتبط با بدهی ها و دیون مادی و معنوی همچون فرایض دین، کمک به همنوعان و ...

 

از این موارد بر می آید که موصی دست کم به وسیله این نوشته:

نخست: تکلیف اموال و دیون خود را مشخص نموده است.

دوم: شخصی را با شناخت کامل از اوصافی چون درستکاری، راستگویی و ... با ذکر نامش به عنوان وصی خویش برگزیده است.

سوم: در پی این انتخاب و برگزیدن، در واقع موصی به نحوی  وصی خود را جهت انجام و اجرای وصایای مکتوبش، نصب و بر گماشته است.

چهارم: اینکه همه این موارد حتی انتخاب و انتصاب وصی توسط موصی یکجا انجام شده است و وصیت نامه ی مکتوب تنها حکم معرفی و اعلام مندرجات آن و از جمله معرفی فرد جانشین انتخاب و انتصاب شده بعنوان وصی را برای اعلام به دیگران و انجام وصیت نامه برابر محتوای آن با لحاظ شرایط شرعی و قانونی بیرونی مربوطه[4] دارد.

نتیجه اینکه به ترتیب، انتخاب و انتصاب یک فرد توسط فردی دیگر برای انجام کاری پس از مرگش که اختیارش را داشته و تا زنده استدارد عیناً یکی است. آنچه که این میان رخ می نماید همانا معرفی وی یعنی همان وصی به مردم بعنوان جانشین و مثلاً در همین قضیه یعنی مقوله ی ارث برای وراث و بازماندگان می باشد آن هم به منظور تعیین تکلیف یک چیزی یا چیزهایی مادی اعم از زمین و ساختمان و جواهرات و ... که اختیار دارش بوده و حالا یعنی پس از مرگش حکم و عنوان ارث و ماترک او را برای وراثش دارد و ... 

 هم اکنون اگر این موضوع خاص را به دین مبین اسلام بعنوان اعم همه مسایل تعمیم و تسری دهیم مبنی بر پذیرش این نکته که  دین نزد خداوند یکتا  اسلام  می باشد ( 19 آل عمران ) و به همین نحو خداوند یکتا علاوه بر مالکیت همیشگی کل هستی، متولی و صاحب اختیار دین مبین اسلام نیز می باشد، بنابراین لازم می آید همان خداوندی که این صفت را با اختیارات و رهنمودهایی در بشر نهاده تا برای تعیین تکلیف اموالش اقداماتی همچون انتخاب وصی را بعمل آورد پس به طریق اولی عقلاً و شرعاً جایز است اعتراف کنیم که حق است خداوند این دین کامل را که سعادت دنیا و آخرت همه بشریت در آن است را جهت تفسیر و ترویج و پاسداشت آن و نیز جلوگیری از انحراف و انحطاط آن پس از رحلت آخرین فرستاده اش با تعیین جانشینی که برخوردار از همه کمالات انسانی و اسلامی در نظر و عمل و نیز در جهت امتداد خلقیات و سنت پیامبر همچون یار دیرین و پیش از آن فرمانبر خدا و رسولش و پیرو کتاب خدا یعنی قرآن باشد را استمرار بخشد. و ... همانا این اتفاق مهم در غدیر از حجة الوداع رخ داد. هم اکنون با توجه به شرح مذکور پیرامون ارث، باید بعنوان نمونه گفته شود که:

اول: خداوند یکتا مالک همه چیز است و برای هدایت و راهبری انسانها به سوی رستگاری و برای تحقق زوایای کامل دین اسلام که دین حنیف و قیم و فطرت آدمی هم بر مبنای همین دین است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) روم با توجه به آیات 31-32 »،   پیامبرانی را با پیشینه روشن از بین خودشان برگزیده و جهت رساندن آیاتش با بیّناتی برای مردم بسوی آنان فرستاده است. در واقع این بدین معناست که خدای یکتا هم رسولانش را برگزیده و انتخاب و اختیار کرده و هم اینکه طی همین برگزیدن، آنان را در عین حال به مقام رسالت خود نصب کرده و گواه و معرف این مهم هم همان رسالت الهی شان بوده که طی آن بر اساس آیات الهی وحی و نازل شده بر آنان؛ آن آیات را به مردم می رسانده اند و ... تا مردم قوم و امت شان از مومنین شوند و ...

دوم: برابر و در ادامه ی این سنت، انتخاب و انتصاب علی ع به عنوان جانشین و ولّی مومنین پس از پیامبر اسلام ص توسط ذات مقدس باری تعالی برای یاری دینش که همان اسلام باشد صورت گرفته است.

سوم: با لحاظ مورد اخیر (دوم) ؛ پیامبر مکرم اسلام ص صرفاً ابلاغ کننده مراتب وحی در رویداد غدیر یعنی همان موضوع جانشینی علی ابن ابی طالب بعنوان ولّی بلافصل مومنین پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت ص مستند به آیه مبارکه 67 سوره مائده[5] بوده است[6].



[1]- البته این مالکیت ها مجازی است و مالک حقیقی همه چیز در آسمانها و زمین، خداوند است، همانگونه که میراث آسمانها و زمین برای او است؛ امری که بدان ایمان داریم: « ... وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ... (10) حدید»،

[2]- موضوع روشن است که این سفارشها در رابطه با اندوخته های مادی فرد موصی اعم از منقول و غیر منقول تحت عنوان ماترک یا همان ارث می باشد، نه آموخته های معنوی و مثبتِ فرد که اگر در ترویج آنها نکوشیده  و در واقع آن ها را کتمان نموده یا در یاد دادنشان بخل و خساست ورزیده؛ و یا عمل نکرده یا خلاف آن عمل کرده باشد؛ لذا جبراً آن آموخته ها را به همراه خود به گور خواهد برد . پس باید در تعلیم و ترویج دانش کتاب، کوشا باشیم که این مهم را اگر انجام ندهیم، نمی شود پیرامونش سفارش کرد. از سوی دیگر اگر کسی را مرگ دریابد و وصیتی اعم از شفاهی و کتبی نکرده باشد به هر جهت احکام شرعی و قوانین در رابطه با آن مرتبط با هر آیینی در هر کشوری جاری خواهد شد.

[3]- بستگی به این دارد که فرد چه نگرشی داشته باشد و یا تابع چه قانونی یا شریعت و مذهب و آیینی در کشور خود باشد تا مشخص شود که او تا چه حد اختیار تقسیم ارث  و وصیت پیرامون آن را دارد و ...

[4]- مثلن فرد موصی نمی تواند و مجاز و مخیر نیست که برای مالش وصیت کند که بخشی از آن در راه گناهکاری یا ستمگری صرف شود و یا اینکه او بصورت مطلق نمی تواند که در رابطه با کم و کیف زندگی اطرافیانش پس از مرگش تصمیمی بگیرد فقط می تواند آنان را توصیه به تقوا و ایمان و انجام کارهای خوب نماید و ...؛ همانگونه که وصی او نمی تواند برابر همان شرع و قانون و حتا عرف گامی در جهت چنین وصایای مفروضی اگر بدان وصیت شده باشد؛ بجز ابلاغ به ایمان و تقوا و کار خیر به وراث، بر دارد. والله اعلم.

[5]- یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (67) مائده.

[6]- ترجمه آیه ی 67 مائده: ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو فرستاده شده را به مردم برسان که اگر ابلاغ نکنی ادای وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت و دل قوی دار که خدا کافران را راهنمایی نخواهد کرد.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:1 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

نتیجه گیری گفتار چهاردهم: پس این یک نکته محکم قرآنی مبنی بر این که اینجا هم وظیفه پیامبر ص بعنوان بخش بزرگی از رسالتش؛ « ابلاغ » وحی به مردم بوده است، همانگونه که به این مهم یعنی ابلاغ و رساندن آیات وحی توسط پیامبر ص به عموم در قرآن بدان اشاره گردیده است. « وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (92)مائده با توجه به آیات 90-91.  «[1]  // « مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ (99) مائده با توجه به آیه ی 100 ».[2] و بدینگونه است در این رابطه   آیات 18 عنکبوت/ 44 و 46 شورا/ 39 احزاب/ 35 و 85 نحل/ 54 نور و ..

 و در ادامه بعنوان نکته ای و تاکید و تصریحی دیگر؛ آنجاست که خود آن حضرت  در ضمن خطبه ایراد شده در حماسه غدیر بر این امر صحه  می گذارد :

« از جبرئیل درود خدا بر او باد درخواست کردم تا مرا از اعلام « ولایت[3] » علی ع معاف بدارد. زیرا ای مردم می دانم که تعداد پرهیزگاران اندک و شمار منافقان فراوان است (دشتی. صص 38-43)... ای جمعیت انبوه مسلمانان، من علی ع را در میان شما، امام مسلمین[4] باقی می گذارم که او و فرزندان او «وارث» من تا روز قیامت می باشند همانا من « امر الهی » را که « مأمور ابلاغ » آن بوده ام به شما رسانده ام که حجت آشکاری بر هر حاضر و غایب است (دشتی. صص 38-43) ».

 (حاضرین)؛ « ... یا رسول الله ما گوش به فرمان، تسلیم، خشنود و پیرو می باشیم برای آنچه که از « طرف خدا » به ما « ابلاغ» کردی از طرف خدای خود و پروردگار ما پیرامون « ولایت علی » و « ولایت فرزندان » او که همگان از فرزندان اویند با تو بر این پیمان با قلبهای خود، با جان خود، با زبان خود و با دست خود « بیعت » می کنیم (دشتی. صص 38-43)و ... »

 (پیامبر اسلام ص) « ای جمعیت انسانها، امامت علی و فرزندان او را تا روز قیامت در میان شما باقی می گذارم و من به آنچه نسبت به « ابلاغ » مأمور بودم به شما رساندم[5] که بر هر انسان حاضر و غایبی و بر هر شاهد و  غیر شاهدی و بر هر کس که تاکنون متولد شده یا نشده « حجت » تمام شده است (دشتی. صص 38-43) ».

 نتیجه گیری دیگر بر اساس این مطلب یعنی خطبه غدیر اینکه بدین طریق و مفاد سخنان پیامبر ص می توان پی برد که رسالت آن حضرت، ابلاغ امر الهی در خصوص ولایت و امامت علی ابن ابی طالب و بدنبال آن ولایت و امامت فرزندان او بر امور مومنین و مسلمین بوده است.

 چهارم: اینجا ثبوت نظر شیعه بیشتر چشم انداز پیدا می کند مبنی بر اینکه : همانطوری که هر چیزی برای تداوم به دو اصل پیدایش و علل پایداری نیازمند است لذا در مسایل فکری و عقیدتی نیز به این دو اصل یعنی علت محدثه و علت مبقیه نیازمندیم. چه آنکه رسول خدا J بیاید مکتب را معرفی نموده[6]. ملت و دولت را با انواع تلاشها پدید آورد و پس از رحلت علت پایداری جهت تداوم راه و رسم او برای رهانیدن مکتب و سنت او از انواع گزندها نباشد. بدیهی است که ره آورد رسالت تاراج می شودپس رسالت بدون ولایت و امامت ناتمام است (دشتی. صص 38-43).



[1]-  و فرمان برید خدا و فرستاده اش را و دوری کنید (از شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه که از عمل شیطان است. پس اگر دوری گزینید پس بدانید که بر رسول ما وظیفه ای جز رسانیدن و ابلاغ آشکار (آیات الهی) نیست.

[2]-  و بر رسول نیست مگر رسانیدن و خداوند یکتا به امور پنهان و پیدای شما داناست.  

[3]- با کمی دقت روشنتر می شود که در این رخداد از حجة الودع در محل غدیر، موضوع « معرفی » ولایت علی ع و ولّی مومنین بودن او پس از حضرت ختمی مرتبت ص که وی از جانب خداوند مامور با « ابلاغ » این مهم بوده مطرح بوده است، همانگونه که می فرماید من کنت مولاه فهذا علی مولاه و ...

[4]- پس علی ع طی این رخداد از غدیر نه تنها ولی مومنین که امام مسلمین هم معرفی گردیده است.

[5]- چنانچه دقت شود، دیده خواهد شد که پیامبر مکرم اسلام ص نیز به واژه ی " ابلاغ" در اینجا تصریح فرموده است و نه انتصاب یا انتخاب.

[6]- روشن است که در هر دو اصل مذکور (علت محدثه و علت مبقیه)، وظیفه پیامبر ص در انجام امر خداوند؛ هم شناساندن مکتب و دین خدا و هم معرفی جانشین خود است که در واقع با توجه به فضایل عملی جانشین همچون عدالت، ایمان، شجاعت، پرهیزکاری و ... که برای مردم زمانه نیز عینیت یافته، توسط خداوند یگانه و خیرخواه جهت پایداری دین برگزیده و گمارده شده است و پیامبر اسلام دارد طی رخداد غذیر و بر اساس آیه ی 76 سوره ی مائده نسبت به معرفی حضرت علی ع بعنوان جانشین خود اقدام و امر خدا را که بدان مامور است به مردم ابلاغ می کند و ....


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  9:0 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار پانزدهم: نتیجه گیری مباحث مقایسه ای و استدلالی

جمع بندی پایانی پر اساس مباحثگفتار چهاردهم اینکه: 

 الف) بعنوان یک اصل عقلی همانطور که فرد فرد انسانها به نسبت توانایی مالی شان می توانند برای تعیین تکلیف اموالشان فردی را با توجه به خصوصیاتی چون راستگویی و ... بعنوان وصی برگزیده و هم او را جهت انجام سفارشهای مشروعش به کار گمارند آنهم از طریق یک وصیت نامه؛ پس به طریق اولی و باز همان اصل عقلی و منطقی لازم می آید خداوندی که حضرت محمد ص  را با پیشینه ای چون امین بودن،  راستگو بودن و کلاً متصف بودن به ویژگی های خوب انسانی آن هم در میان جماعتی که بعنوان نمونه از جهالت و نادانی دختران خود را زنده به گور می کردند، و یا در جنگ و ستیزهای قبیله ای بودند، و یا از آن طرف اهل کتاب، شرک را پیشه ی خود کرده بودند؛، برای تبیین دین اسلام تا پایان رسالت بر می گزیند و بر آنان قرار می دهد آنهم دینی جامع، و از آنجا که او یعنی رسول خدا ص نیز بشری بوده چون بقیه که مرگ او را در بر می گرفته که گرفته و از طرف دیگر مقدر و تثبیت گردیده که این دین فراگیر، در همه زمانها و سرزمینهای گیتی بدون هیچگونه آسیب و کجروی گسترش یابد لذا باز لازم می آید که خداوند، این مالک مطلق همه چیز از جمله دین اسلام که رستگاری بشر را با معجزه آن یعنی کتاب مقدس قرآن در دل و بدنبال خود دارد، « جانشینی » را[1] برگزیند که ضمن داشتن همان ویژگی های خوب انسانی و اسلامی، آنها را در عمل، همراهی، همدلی و همگامی با پیامبر مکرمنیزنشان داده باشد و این ویژگی ها برای مردم نیز نمایان و مشهود بوده باشد و ... لذا این کار هم صورت پذیرفت آنهم با انتخاب حضرت علی ع و ابلاغ آن بوسیله پیامبر ص که این ابلاغ امر الهی به نحوی انتصاب هم بوده است؛ هم برای وی و هم برای جانشینان بر حق او که عمل به کتاب قرآن و سنت پیامبر پیشه آنان بوده و برای صاحب الزمان امام مهدی عج نیز می باشد و بدیهی است که پیروان این بزرگواران باید جهت رستگاری برابر فرمایش و سفارش پیامبر ص  حدیث ثقلین به کتاب قرآن و عترتش تمسک پیدا کنند و ... نکته ی دیگر اینکه بر اساس آیه 3 سوره مبارکه مائده در اصل با همین ابلاغ از این رخداد یعنی معرفی علی ابن ابیطالب بعنوان ولی مومنین پس از رسول الله در غدیر از حجة الوداع است که کار تکمیل دین تحقق می یابد مبنی بر اینکه : امروز، «روز غدیر» دین شما را بر شما کامل کردم و نعمت من بر شما تمام شد و رضایت دادم که اسلام دین شما باشد: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3) مائده ». والله اعلم.

    وجه مشترک دیگر این دو قیاس اخیر اینکه در معرفی شخص منصوب شده، نام وی توسط همان مرجع انتخاب کننده مشخص و بوسیله معرِّف و یا مبلّغ (خواه وصیت نامه باشد یا مأمور) بیان می شود.  و فرق و یا وجه اختلاف این دو قیاس در مالکیت مجازی و حقیقی این است که فرد موصی ممکن است به علت نِسبی بودن علمش یا اموالش در هر زمان تغییراتی در متن وصیت نامه و یا به لحاظ شناخت نسبی اش حتی تغییری در فرد وصی بوجود آورد در حالیکه در مالکیت حقیقی و مطلق خداوندی چنین دگرگونی هایی نیست چرا که خداوند یکتا برابر گفته حضرت علی ع بدون آزمایش و تجربه آغاز آفرینش کرده و ادامه می دهد (قمی. عباس)، حتی بعنوان یک امر بدیهی و اعتقادی که خداوند فاعل مطلق است و مثل بندگان نیست که استعدادهایشان در گذر زمان شکوفا شود به عبارتی برابر مباحث کلامی و حکمت، خداوند یگانه همه فعل محض است و بعنوان آفرینند? همه چیز از پیدا و پنهان هیچگاه کاری که خلاف خرد و عقل که خود آن را در انسان به ودیعه نهاده؛ باشد را انجام نمی دهد زیرا که او می خواهد به فضل و از سر رحمت گسترده ی خود با فرستادن پیامبران حامل شرایع دین و جانشینان آنها راه هدایت را بر بشر هموار و روشن نموده و پس از آن در هر دو جهانِ میرا و مانا، پاداش و کیفر بندگان را به لحاظ رفتار و گفتارشان بدهد. چرا که با گسیل پیامبران تا پیامبر خاتم و آیات وحی شده بدانان که همه در قرآن مجید هست دیگر حجتی برای کسی (165 نساء) در گمراهی ها نبوده، نیست و نخواهد بود.

    نتیجه مشهود دیگر از این قیاس اینکه به لحاظ عقلی و ملاحظات عرفی، قانونی و حتی شرعی وقتی نمی توان در وصیت نامه یک فرد چه از نظر شخص وصی و چه مندرجات آن با عناوینی همچون خویشاوندی، دوستی و ... دگرگونی پدید آورد؛ حال چگونه می شود گفت و عمل کرد مبنی بر این که پیامبری که ابلاغ کننده همه آیات الهی بر بندگانش بوده، اینجا در رخداد غدیر از حجه الوداع دیگر کارش « ابلاغ » امر الهی نبوده بلکه در قالب تعیین و نصب و معرفی جانشین نَسَبی برای امر دین بوده! و ... لذا باید جهت صلاح دین خدا امر مشورت و انتخاب را برای جانشینی پیامبر ص در پیش گرفت و ... خلاصه امری که موضوع سقیفه و تصمیماتش برای مقولات خلافت و تعیین خلیفه شد و ... !؟ در حالیکه در آیه 67 سوره مائده بر « ابلاغ » امر خداوند در این خصوص اشاره و تأکید شده است. حال با این تفاسیر اخیر آیا تغییر و دگرگونی در تصمیم و اراده و امر « خداوندی » مبنی بر انتخاب همراه انتصاب حضرت علی ع بعنوان ولّی بلافصل مومنین و امام مسلمین پس از حضرت محمد ص آن هم با ابلاغ آن از طریق زبان گویای پیامبر مکرم اسلام ص در حماسه غدیر از حجة الوداع جایز بوده و می باشد؛ آیا این با هیچ عقل سلیمی سازگار بوده و می باشد؟ و ... 

ب ) جان کلام اینکه: هر انتخابی، انتصاب هم هست فقط تحقق و عینیت این انتصاب با یک معرفی و اعلام و ابلاغی از سوی یک چیز یا یک کس است و همینطور اینکه هر انتصابی ناشی از انتخابی است که این گزینش توسط وجودی واجب یا ممکن انجام می گیرد. به عبارتی جدایی این دو مفهوم از یکدیگر فقط در ذهن امکانپذیر است و مقاومت در برابر یک انتخاب همراه انتصاب در هر امری و یا تعدی از آن، خسارات جبران ناپذیر دارد. و نتیجه اینکه حماسه و واقعه غدیر مبنی بر جانشینی حضرت علی ع گزینش و انتخابی بوده از سوی خداوند که با ابلاغ آن از سوی پیامبر ص بعنوان مامور آن ابلاغ؛ انتصابش نیز عینیت پیدا کرد. همانگونه که در آیه ی 67 سوره ی مائده به روشنی می بینیم که هیچ گاه سخن از «انتخاب» یا «انتصاب» نیست بلکه سخن از «ابلاغ» در قالب امر الهی ِ « بَلِّغ »می باشد که پیامبر ص بدان مامور است. در واقع یعنی صحبت از این است که ای پیامبر برسان آنچه را که از سوی پروردگارت به تو وحی و بر تو فروفرستاده شده است. به عبارتی دیگر پیامبر مکرم اسلام ص فقط پیام و آیه و دستور خداوند را به مردم رسانده و جانشین خود را براساس وحی به مردم معرفی نموده است، بدون این که سخنی از انتصاب باشد به نحوی که کسی یا کسانی بخواهند در مقابل آن موضع گرفته و پس از رحلت پیامبر، جانشینی وی را رنگ و بوی انتخابی بدهند. چرا که خداوند یکتا علی ع را به عنوان جانشین پیامبر ص برگزیده و در همین حال نصبش کرده است اما کیفیت این انتخاب و نیز عینیت این انتصابْ همانطور که اشاره شد با معرفی پیامبر اسلام ص  طی ابلاغ وحی الهی به مردم صورت پذیرفته است.

   پس پیامبر ص تنها نقش یک معرف و مبلغ را در این میان به لحاظ آنچه که به او پیرامون جانشینش به وی وحی شده و در ارتباط با ابلاغ آن به مردم مکلف و موظف شده و مامور امر الهی بوده را داشته است. همانگونه که در مقام مقایسه، یک وصی، تنها نقش یک مجری و جانشین را برای پیگیری و به سرانجام رساندن مفاد وصیت نامه ی یک موصی یا وصیت کننده دارد. چرا که این موصی و وصیت کننده است که وصی خود را طی وصیت نامه ای انتخاب و منصوب نموده، و عینیت این مسئولیت جهت وصی فقط بواسطه ی مفاد آن وصیت نامه که بطریق اولی معرف وصی می باشد؛ شدنی گردیده است.

   حال پرسش اینکه آیا کسی برابر عرف ، قوانین و موازین شرعی یک جامعه توانایی آن را دارد که این وصی را عوض کند؟ مسلمن جواب منفی و خیر است. هم اکنون پرسش دیگر این که وقتی کسی نمی تواند مفاد وصیت نامه ی مشروع و متعارف یک موصی را که برابر موازین عرفی، قانونی و شرعی هر جامعه تدوین و نوشته شده و وی طی آن وصی خود را در سلامت عقل برگزیده و برای پس از مرگش به کار گمارده و در واقع طی همین وصیت نامه او را وصی خود «معرفی» نموده؛ چگونه امکان پذیر و قابل مجادله است که کسانی برای مقوله ی «جانشینی پیامبر» که مرتبط با دین خداست، آن هم خدایی که مالک همه چیز از جمله دین اسلام است، بیایند و خود را اختیار دار ببینند و برخلاف آنچه که رسول خدا ص به آنان ابلاغ کرده است عمل نمایند و در سقیفه پس از رحلت پیامبر مکرم اسلام ص طی یک شورایی، جانشینی را برای وی انتخاب کنند؟به نحوی که آثار و تبعات آن که فرقه فرقه شدن مسلمین است تا کنون باشد؟  آیا این امر هیچ توجیهی شرعی و عقلی می تواند داشته باشد؟ به هر جهت باید در این خصوص آیه ی 36 احزاب را مد نظر قرار داد مبنی بر این که نافرمانی از فرمان خدا و رسول او مساوی است با گمراهی روشن: « وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِینًا (36) احزاب».


[1]- و به تبع آن جانشینانی را تا آخر الزمان.


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  8:58 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

 

گفتار شانزدهم: نتیجه گیری پایانی

الف) نتیجه ی مباحث گفتارهای بالا اینکه؛ « رخداد غدیر » یعنی آنچه که گویای « رساندن پیام خداوند یکتا » مبنی بر معرفی حضرت علی ع بعنوان برگزیده الهی در امر ولایت مومنین و جانشین پیامبر توسط خود رسول خدا به امر الهی و بر اساس آیه ی 67 مائده و ابلاغ آن به مردم می باشد.( والله اعلم)

ب)و صد البته تمام این ها همه از فضل خداست که بر همه ی مردم گسترده است: «اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ (61)غافر»،[1]  و این که همه ی فضل برای اوست و به هر کس که می خواهد می دهد. « لِئَلا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (29) حدید با توجه به آیه ی 28».   به عبارت دیگر برای آن که کسی بتواند امامت و ولایت امت پیامبر ص را به صورت بلا فصل و حتا پس از آن عهده دار شود بایستی فضل خاص خداوند یکتا مرتبط با این موضوع او را در بر بگیرد و از جانب او یعنی «الله» مختص به چنان کسی شود که این امر در واقعه غدیر به امر خداوندی برابر آیه ی 67 سوره ی مائده رخ داد و ... : « یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (74)[2] آل عمران. ». و بدینگونه است در این رابطه آیه ی 105 سوره ی بقره.

پ) در گفتار دوم و بر اساس منبع مربوطه سخن از مفاد طومار دروغین با هدف تصمیم گیری برای تعیین جانشین پیامبر ص آن هم مبتنی بر عنوان « خلافت رسول [3]» توسط مخالفان به میان آمد، و  ...

    حال منظور اینکه چنانچه دقیق نگریسته شود دیده خواهد شد که این عنوان یعنی همان « خلافت رسول »، مستمسکی شد برای مشمولین امر و بطریق اولی اهل سقیفه که موضوع خلافتِ پس از رسول خدا را مطرح و ... با افزودن قولی از پیامبر ص مبنی بر نرسیدن ارث از آنان به کسی، طی همان جلسه ی مشورتی در سقیفه برای امور و جامعه ی مسلمین پس از رحلت پیامبر خدا ص، خلیفه ی اول را تعیین نمایند و ...؛

    در حالی که اگر به آیات خداوند یکتا که همه در قرآن کریم و حق است و به تمام آیاتش ایمان داریم، با دقت بیشتری نگریسته شود دیده خواهد شد، عناوینی که از جانب خداوند در باره ی آن حضرت یعنی محمد ابن عبدالله ص به کار رفته عبارتند از: 1) رسول الله و خاتم النبیین: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا (40) احزاب»؛ 2) رحمة للعالمین: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (107) انبیاء»، 3) شاهد و مبشر و نذیر: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا(45) احزاب. »؛ 4) داعی الی الله و سراج منیر: «وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا (46) احزاب با توجه به آیات 47-48 »؛ 5)  للناس رسولا: «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولا وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا (79) نساء»؛ 6) کافة للناس: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28) سبا »؛ 7) و ... مکلف به پیشه کردن تقوی االله و اطاعت نکردن از کفار و منافقین: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا (1) احزاب »؛  8) موظف به پیروی کردن آنچه به او وحی می شود: «وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا (2) احزاب »؛ 9) توکل بر او یعنی الله کردن: «وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا (3) احزاب»؛  10) ابلاغ آیاتشبرای نمونه آیه ی 67 سوره ی مائده11) پیرو کیش ابراهیم ع را نمودن: «ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (123) نحل» و ...

   تمام اینها یعنی اینکه هیچگاه از خلیفه قرار داده شدن آن حضرت در زمین از سوی خداوند یکتا سخن به میان نیامده تا بشود این را توجیه و دستاویز و نصب العینی برای تعیین و تداوم امر جانشینی رسول خدا با عنوان خلافت و خلیفه ی مسلمین پس از او بر فرض امکان شدنش با دادن اختیار امر توسط خدا به کسی از مهاجر و انصار قرار داد؛ چه اینکه خدای یکتا این موضوع را بطور عام یک جا در رابطه با جانشین قرار دادن انسان یا خلیفه اش در زمین بکار برده و در واقع متذکر امر گردیده: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةًقَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ (30) بقره با توجه به آیات 31-39 »؛   و در جایی دیگر هم در رابطه با حضرت داوود ع که بطور خاص او را خلیفه در زمین قرار داده تا به حق بین مردم حکم کند: «یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ (26) صاد»؛[4]  و ... حضرت سلیمان یعنی فرزندش را با دادن نعمت های دیگر به او، وارث وی قرار داد: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ (16 ) نمل با توجه به آیات 15-44 »؛ و مورد دیگر هم در رابطه با خلافت یک قوم یا امت بجای قوم یا ملت قبلی است که چون پیشینیان آیات خدا و رسولانش را تکذیب کردند و مورد خشم خداوندی واقع شدند، پس قوم بعدی به اراده ی خداوندی جانشین آنان در زمین شد تا راه اصلاح و صلاح و ایمان و تقوا را در آن بر اساس هدایت الهی بجویند و بپویند و از فساد در زمین بپرهیزند: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ (71) فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (72) فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلائِفَوَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ (73) ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ (74) یونس»؛ و ...: «وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأرْضِوَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (165) انعام»؛[5]  و ... اینکه بدانند خلیفه قرار گرفتن قوم و امتی از سوی خداوند یکتا در زمین در سایه ی ایمان و عمل صالح است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55) نور»؛[6] و ...


[1]- خدا [همان] کسى است که شب را براى شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنى‏ بخش [قرار داد] آرى خدا بر مردم بسیار صاحب‏تفضل است ولى بیشتر مردم سپاس نمى دارند.

[2]- رحمت‏ خود را به هر کس که بخواهد مخصوص مى‏ گرداند و خداوند، داراى بخشش بزرگ است.

[3]- براستی که رسول خدا کسی را جانشین خود قرار نداده تا خلافت رسولدر یک خاندان مستقر نماند و .. ( موضوع پاراگراف آخر از گفتار دوم این بحث )

[4]- که برابر این آیه ی کریمه که به روشنی پیداست مشخص می شود که کسی را هم که او خلیفه در زمین قرار می دهد باید که چنین کسی علاوه بر داوری بین مردم آن هم بر اساس حق؛ از سوی دیگر باید از پیروی کردن هوای نفس و فراموش کردن روز حساب هم بپرهیزد چرا که هم گمراهی دنیایی از راه خدا را برایش بدنبال خود دارد و هم اینکه عذاب الهی او را در بر می گیرد.

[5]-و بدینگونه است در این رابطه آیات 39 فاطر، 14 یونس، 57 هود و 129 اعراف.

[6]- و بدینگونه است در این رابطه آیه ی 133 انعام مبنی بر اینکه اگر خدای بی نیاز صاحب رحمت بخواهد می تواند که قومی ستمکار را ببرد و قومی دیگر را بجای آن بر اساس توانایی اش در امور از جمله این امر بیاورد و ...


نوشته شده در  جمعه 100/12/27ساعت  8:57 صبح  توسط سید رضا شفیع اف 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
فریضه روزه بر اساس آیات قرآن کریم
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
کربلا و مدینه دو واقعیت تلخ تاریخی با دو ماهیت متفاوت
[عناوین آرشیوشده]